آقای فطانت
شما به جای جواب سئوال
1- از « شیوه ی بحث» ، حرف میزنید. من با شما صحبت نوشتاری میکنم، نه «بحث». صحبت با بحث متفاوت است.
2- از « یک ارتش شارلاتان» میگویید؛ من سئوالم در مورد « لشگر» نیست. در مورد عمل شماست. آیا عمل را شما انجام داده اید یا نه؟
3- به قول خودتان از ارتشی « نامرئی از دروغگو ها، شارلاتان ها، آدمهای بی شهامت، آدمهای بی شخصیت و شخصیت پرست، و در عین حال پرقدرت روبرو هستم (نمونه اخبار روز) می نویسید. که باز سئوال من نیست . و نتیجه میدهید که
« بنابراین همه از نقطه ای شروع میکنند که شما شروع میکنید» .
4- یعنی اینجانب هم جزو « ارتش شارلاتان ها» هستم! « اتهام و توهین به من آ.ائلیار!»
---
جوابهای شما نشان میدهد :
1- هرچه توهین دلتان میخواهد نثار دیگری میکنید
2- پرسشگر را که من آ.ائلیار باشم جزو ارتش شارلاتان ها حساب میکنید و از « توهین» بی نصیب نمیگذارید.
----------
شما نشان میدهید:« « کتابی نوشتهاید و در آن به صراحت اعلام کردهاید که کرامت دانشیان برنامه گروگانگیری فرح دیبا و رضا پهلوی را با شما مطرح کرده و از شما خواسته است که برای تهیه سلاح به او کمک کنید. شما هم این خبر را به "آرمان"، کارمند ساواک شیراز اطلاع میدهید و از او قول میگیرید که بیشتر از 6 ماه تا 2 سال حبس به دانشیان ندهند! نیت شما هم این بوده که دانشیان در زندان متنبه شود!»
- «شما و منبع ساواک در جریان دستگیری دانشیان و دیگران بودهاید و باعث دستگیری گروه شده اید، این واقعیتی است که خودتان به آن اذعان دارید و یک "اتهام" نیست.»
---------
متاسفانه باید بگویم : « شما نه در گذشته زندگی را درک کرده اید و نه اکنون درک میکنید». زندگی ایکه شما نشان میدهید « عدم زندگی» ست.
رفتار و سخن و نوشته های شما نشان میدهد « روحیات درهم ریخته و متلاشی» دارید. و هنوز که هنوز است نتوانسته اید مشکل خود را برای خودتان حل کنید. نباید هم انتظار داشته باشید که دیگری مشکل شما را حل شده ببیند.
عدم درک زندگی برابر است با عدم استحکام روحی؛ که شما دچارش هستید.