صفحه1771 او از بلوچ كشی
Anonymous
صفحه1771 او از بلوچ كشی انوشیروان به نیكی یاد كرده و گفته ;
سراسر بشمشیر بگذاشتند ستم کردن ِ"لوچ" برداشتند
بشد ایمن از رنج ایشان جهان "بلوچی" نماند آشکار و نهان!
همه رنج ها خوار بگذاشتند در و کوه را، خانه پنداشتند!
ازاینان فراوان و اندک نماند! زن و مرد و جنگی و کودک نماند!
تازه صفحه 1772 د رمورد به خاک و خون کشیدن گیلان توسط انوشیروان دادگر!! و کشته شدن مرد و زن و همه البته بعد بلوچشتان دقیقا میاد سراغ گیل و دیلم
زگیلان تباهی فزونست از این ز نفرین، پراکنده گشت، آفرین
از آن جا یگه سوی گیلان کشید چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید...
چنین گفت کای- در ، ز خُردوبزرگ نباید که ماند پی ِشیر گرگ
چنان شد ز کشتن همه بوم رَست که از خون همه روی کشور بشُست
زبس کُشتن و غارت و سوختن خروش آمد و نا لۀ مرد و زن
زکشته به هرسویکی توده بود گیاها، بمغز سرآلوده بود