1- دوست عزیز.اقای یوسف آذربایجان... خیلی متشکر از شما که باعث شدید , شاهد ظهور پیغمبر جدیدی که همان فردوسی باشد با کتاب آفرینش (( شاهنامه قران )) آشنا بشویم. ولی نمیدانم که چرا نویسنده مقاله چقدر اسرار دارد که شما حتما این کتاب ( آفرینش) را بخوانید. شاید ایشان نمی دانند که ما ترک ها مثلی داریم که اگر کسی بیش از حد یاوه گوی و حرف بی ارزش بزند , می گوئیم (( بیزه شاهنامه اوخوما... برای ما شاهنامه نخوان))..ما که هر روز در دوران جوانی از رادیو تبریز با صدای آقای ( شاکری) به این کتاب آفرینش گوش کردیم ولی هیج نتیجه ای نگرفتیم, ولی الان اگر در سنین پیری آفرینش جهان را در لابلای کتابهای ( پیتر هیگز و امثالهم )) در رابطه با تولد ذرّه های بنیادی بعد از بیگ بنگ جستجو بکنیم , شاید به تنیجه بهتری برسیم. ولی دوست عزیزآقای یوسف آذربایجان یک حقیقتی را بایستی برای شما بازگو بکنم. اگر یادتان باشد من همیشه
در میان پنهانکاریها و بزرگنماییهای بعضي از فرهنگ دوستان بي فرهنگ که بعضی از آثار را که به نفعشان نیست پنهان و بعضی را که به نفعشان هست بزرگنمایی و آگریندیسمان میکنند، کتاب یوسف زلیخای فردوسی سرنوشت دیگری پیدا کرده است. بدین معنا که چون این منظومه در جامعه نسبتا شایع بوده و خوانندگانی داشته است، پنهان کردن آن میسر نبود. حتی زمانی که عمال رضاشاه مزاری برای فردوسی دست و پا کردند در سنگ آن مزار نیز «این مکان نظر به ظن قوی مدفن حکیم ابوالقاسم فردوسی ناظم کتاب شاهنامه و داستان یوسف و زلیخا است» نوشتند. اما این اثر فردوسی به صراحت تمام بر ضد شاهنامه بود و توبهنامه فردوسی محسوب میشد و تقریبا امکان مانور بر روی شاهنامه را از حضرات میگرفت چه فردوسی به صراحت سروده بود:
ندانم چه خواهد بدن جز عذاب ز کیسخرو و جنگ افراسیاب
برین می سزد گر بخندد خرد زمن خود کجا کی پسندد خرد
که یک نیمه عمر خود کم کنم جهانی پراز نام رستم کنم
دلم گشت سیر و گرفتم ملال هم از گیو و طوس و هم از پور زال
نگویم دگر داستان ملوک دلم سیرشد زاستان ملوک
دوصد زان نیرزد به یک مشت خاک که آن داستانها دروغ است پاک
خواندن این اشعار برای آریا پرستان قابل تحمل نبود و این توبه نامه همچنان در گلویشان گیر کرده بود که به ناگاه فکر بکری در آسمان ذهنشان جرقه زد و این کتاب را منسوب به فردوسی و نه از آن فردوسی اعلام کردند. بزرگترین دلیلی که برای این کار داشتند، ضعف ادبی این کتاب نسبت به شاهنامه بود.
امروز که سیدی لغتنامه یا به قول حضرات لوح فشرده لغتنامه دهخدا را ابتیاع و در کامپیوتر نصب میکردم، در بخش مربوط به زندگی و آثار دهخدا نکتهای تعجبم را برانگیخت و بلافاصله به دکتر صدیق زنگ زدم و این نکته را به ایشان گفتم ایشان هم مثل من تعجب کردند. آن نکته این است:
«مرحوم دهخدا نسخهای خطی از یوسف و زلیخای منسوب به فردوسی در کتابخانه خود داشتند که تمام آن را تصحیح و تحشیه کردهاند. ایشان برخلاف بعضی از معاصران از جهت ارزش ادبی بدین کتاب علاقه بسیار داشتند.»
(لوح فشرده لغتنامه دهخدا)
گفتنی است که این اثر دهخدا تاکنون از سوی شوونیستها اجازه انتشار نیافته است و چه بسا …
درست است بعد از فردوسی مرحوم دهخدا نیز بایکوت میشود و شوونیسم هر آنکس را که در فراروی راه قرار میگیرد قیچی میکند