روزی كه قائممقام را در
Anonymous
روزی كه قائممقام را در بهارستان خفه كردند
گزارش یک آدمکشی
روزی كه قائممقام را در بهارستان خفه كردند
گزارش یک آدمکشی
در غروب روز ۲۴ ماه صفر، قائممقام فرهانی، سیدالوزراء، از طرف محمدشاه به وسیله پیشخدمتی به قصر نگارستان - در میدان بهارستان- احضار می شود. پس از واردشدن به قصر جویای شاه میشود: شاه کجا تشریف دارند؟ اشخاصی که برای انجام این خدمت مأمور هستند، میگویند: در عمارت سردر. قائممقام بالا میرود و میبیند شاهی در کار نیست، میپرسد پس کجا تشریف دارند؟ میگویند تشریف خواهند آورد.
انتظارکشیدن شخصیتی چون قائممقام که خود تدابیری شاهانه و تفکراتی حکیمانه دارد، محقر به نظر میرسد، نماز مغرب و عشا را میخواند و جویای شاهی میشود که هیچگاه قرار نیست به دیدار میرزا آید: «اگر شاه به من فرمایشی ندارند، بهتر این است که بروم چون که منزل دوستی وعده کردهام و انتظار مرا دارد». مأموران نگهداری او میگویند: شاه فرمودهاند چون کار لازمی با شما دارند از اینجا خارج نشوید تا شما را به حضور بطلبند. به ناچار وقتش را به استراحت میگذراند. شال کمر را باز کرده زیر سر میگذارد و جبه را بر روی خود کشیده، میخوابد.
ساعاتی از نیمهشب گذشته که از خواب برمیخیزد و جویای شاه میشود؛ همان سؤالها و همان جوابها. گاهی به طنز صحبتکردن ماهیت سخن را جدیتر جلوه میدهد: پس من اینجا محبوسم! در شنیدن جواب (شاید) قدم میزند. جز شم شاعریش چیز دیگری به یاریاش نمیآید:
روزگار است گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
با گذراندن ۶ روز که هیچ آب و غذایی به او ندادهاند، ضعیف و ناتوان میشود، هدف از گرسنگیدادن به میرزا که حال، زندانی آنهاست، کشتنش بدون دردسر است؛ اما او نمیمیرد. شب آخر ماه صفر، میران غضب که سردستهشان اسماعیلخان قراچهداغی است، وارد حوضخانه میشوند، گویا ایام حرام را گذراندهاند و کشتن کافر حلال.به سوی میرزا حملهور می شوند و سعی در مغلوبکردن او را دارند. میرزا با دست و پاهای سست از خود دفاع میکند. بازویش مجروح میشود و خون سرازیر، تقلای بیشتر باعث دردناکشدن مرگ میشود، آن هم از جنس خفگی... به ناچار تسلیم گردنکشان شده و تنها تقلایش دست و پا تکاندادن است از برای جاندادن.