Skip to main content

در زمان جوانی ،سال ها پیش

در زمان جوانی ،سال ها پیش
Anonymous

در زمان جوانی ،سال ها پیش در یکی از دهات آذربایجان در کلاس اول و دوم ابتدائی تنها دبستان آن دهکده، درس میدادم. در این دهکده صد خانواری، در دامنه کوهستانی سبز و خرم، تنها یک مدرسه ابتدائی پنج کلاسه وجود داشت. در این مدرسه با بیش از صد تن دانش آموز من و دو معلم دیگر که از همان ده بودند، تدریس میکردیم . شاگردان پس از چند سال درس خواندن و یاد گرفتن زبان فارسی، ترک تحصیل کرده و در همراهی با افراد خانواده، به کار کشاورزی و دامداری می پرداختند. در تمام دهکده، به ندرت کودکی پیدا میشد که پس از پایان تحصیل در مدرسه روستا ، به قصبه یا شهر مجاور رفته و به تحضیلات خود ، ادامه دهد. چون در دهکده کتاب و کتابخانه وجود نداشت، شاگردان پس از به پایان رساندن دوره تحصیل در مدرسه ده ، به تدریج سواد فارسی را که آموخته بودند، فراموش کرده و

خیل انبوه بیسوادان می پیوستند . در این دهکده، نظیر هزاران ده دیگر در آذربایجان ، کردستان و دیگر مناطق غیر فارس نشین کشور، بر خلاف اصول دموکراتیک و انسانی، زبان فارسی ، زبان اجباری تدریس بود که هنوز هم هست. تحمیل زبان بیگانه، چه ستم آزار دهنده آشکاری! این ستمی را که در ایران تحت سلطه رژیم خودکامه جمهوری اسلامی، بر ملیونها کودک متعلق به ملت های غیر فارس روا داشته میشود، تنها کسانی میتوانند درک کنند که در معرض چنین زورگوئی قرار گرفته اند . در همان کلاس اول و دوم آن مدرسه که به نام یک شاعر فارسی گو نامیده میشد ، معلم مجبور بود نه تنها به زبان فارسی تدریس کند بلکه اگر میخواست عبارتی مشکل در کتاب درسی را به بجه ها توضیح دهد مجبور بود طبق مقررات اداری، از زبان فارسی استفاده کند . هم کتاب درسی و هم توضیح مطالب به زبان بیگانه ای بود که نه افراد خانواده شاگرد مدرسه آن را می فهمیدند و نه این زبان تحمیلی پس از آنکه کودک ، دبستان را ترک میگفت، دیگر به دردش میخورد . در ساعت های تدریس در مدرسه آن دهکده فراموش شده، گاهی این اندیشه سخت ناراحتم میکرد که با چه وضع ناهنجاری روبرو بودیم که شاگرد مدرسه ترک زبان بود ، معلم, ترک زبان بود ، اهالی ده همه ترک زبان بودند و سواد خواندن و نوشتن به زبان فارسی را نداشتند اما قوانین ضد انسانی حکومت از معلم ها میخواستند به زبانی تحمیلی، تدریس کنند!