Skip to main content

آقای آژدر بهنام!

آقای آژدر بهنام!
Anonymous

آقای آژدر بهنام!
نخست اینکه انسان نمی داند در این ستون به ساز کی باید برقصد؟

اگر به پرسش های پاسخ دهی، می گویند:"چرا پاسخ می دهد؟"
اگر پاسخ ندهی، بازهم پرسش مطرح می کنند و از جمله شما همین کار را کردید.
حال پاسخ به شما:
بیمارستان چهار صد بستر، بیمارستان وزارت دفاع افغانستان بود که بعضی اوقات اعضای رهبری حزب حاکم و برخی از اعضای احزاب "برادر" در آنجا بستری و مداوا می شدند. همینجا بیقزایم که رهبران حزب حاکم بدون استٍثناء در "مسکو" مداوا می گشتند.
من در یادداشتم نوشتم:
"پیشتر او و دیگر رهبران حزب توده و "اکثریت" و همسرانشان را بر بالین مرگم در بیمارستان "جمهوریت" شهر کابل دیده بودم."
پس من پیشتر در بیمارستان عمومی شهرکه "جمهوریت" نام داشت، بستری بودم، و برای اینکه خیال شما را راحت کنم که شما مجبور نشوید از من بپرسید چرا آنجا بستری بود، اگرچه حق دارم به شما در بارۀ بیماری خود بر پایین قوانین پزشکی پاسخ ندهم، اما بازهم برای اینکه خیال شما را راحت کنم، به آگاهی شما می رسانم که قرار بود در آن بیمارستان "کیسۀ صفرا"مرا عمل کنند اما چون پزشکان در عمل نخست اشتباه کردند، کار به عمل دوم و بریدن نزدیک به سی سانتی متر از روده هایم انجامید و دشواری تندرستی من به همیجا پایان نیافت. بازهم بخاطر کمبود امکانات در بیمارستان"جمهوریت"، شش های من آب آورد و بدین خاطر بازهم مورد عمل جراحی در همان بیمارستان قرار گرفتم..
پس از دوماه که در بیمارستان بودم، با کم کردن نزدیک به بیست کیلو وزن، از "جمهوریت" مرخص شدم و به خانه آمدم. خانه در اینجا خانه در کابل است. این را بلافاصله توضیح دادم که باز از من نپرسید منظور از خانه کجاست؟ ایران است، و...
اندکی در خانه بودک که حالم بشدت بد شد. برپایۀ تصمیم رهبری حزب توده و حزب حاکم، مرا بلافصله به بیمارستان "چهارصد بستر" رساندند که در آنجا برای بار سوم مورد عمل جراحی کبد و روده هاقرار گرفتم.
پس از یک و نیم ماه بستری بودن در بیمارستان چهارصد بستر، مرا به خانه فرستادند تصور بر این بود همه چیز بخوبی گذشت. اما دو هفتۀ بعد پس از یک درد بسیار شدید شبانه، تنها بامداد روز بعد مرا دوباره به بیمارستان چهارصد بستر بردند.تنها بامداد روز بعد مرا به بمیارستان بردند ، چون تا ساعت شش بامداد حکومت نظامی برقرار بود و تلفنی هم در خانه ای که زندگی می کردم وجود نداشت. تنها بامداد روز بعد که رهبری حزب توده از وخامت حال من با خبر شد، سراسیمه به همراه مسئولین حزب حاکم مرا دوباره به بیمارستان چهارصد بستر رساندند.
بلافاصله کمیسیون پزشکی در بیمارستان چهارصد بستر از وزارت دفاع افغانستان درخواست هلی کوپتر نمود که مرا برای عمل فوری به "تاشکند" ببرند. از هنگام درخواست کمیسیون پزشکی تا آماده شدنه هلی کوپتر نزدیک به چهارساعت لازم بود. و این درحالی بود که پزشکان در کمیسیون پزشکی حداکثر یک ساعت زنده ماندن را برای من پیش بینی می کردند. بدین خاطر کمیسیون پزشکی تصمیم گرفت با احتساب سی درصد زنده ماندن من، عمل را در همان بیمارستان چهارصد بستر انجام دهد که خانم ژنرال سهیلا صدیق(که آن هنگام همزمان عضو مشاور کمیتۀ مرکزی حزب حاکم بود) و آقای سرگر دکتر رامکی(که او نیز عضو مشاور کمیتۀ مرکزی حزب حاکم بود) به اتفاقاق دستیاران و پزشکان مشاور شوروی، مرا عمل کردند. این عمل بیش از چهارساعت بطول انجامید که در پی آن من تنها بامداد روز بعد به هوش آمدم.
امیدوارم خیالتان در این زمینه راحت شده باشد.
اما در بارۀ "احمدشاه مسعود" و پرسش!!! شما، باید به عرض شما برسانم که دولت افغانستان، هر از چند گاهی، اعلام می کرد، احمد شاه مسعود را کشته است. آن روز که آقای محققی پیش من آمد، گویا روز پیش و برای چندمین بار"احمد شاه مسعود" را کشته بودند.آقای ابوالفضل محققی به دیدن من آمد. اما با خود روزنامه ارگان حزب حاکم را آورده بود که به من مژده دهد و مرا نیز خوشحال کند....