آقای رشیدی گرامی،
متاسفم از اینکه به گفت و شنود که میتواند موجب روشن شدن مسائل شود، پایان میدهید. امیدوارم که در تصمیم خودتان تجدید نظر کنید تا برخی مسائل برای من روشن شود.
من آقای محققی را خوب میشناسم. شما را نمیشناسم ولی با برادرتان تا اندازهای آشنایی داشتم (البته اگر اشتباه نکنم و کسی که میشناسم برادر شما باشد). من نه قصد دفاع از آقای محققی را دارم و نه عزم کوبیدن شما را. مسائلی که به دوست من ابولفضل محققی مربوط میشوند، برای من جالب و حتی مهم هستند و روشن شدن آنها نیز مورد علاقه من هستند. به همین دلیل، وقتی دوست عزیزم کیانوش توکلی به من خبر داد که مطلبی در مورد او در سایت منتشر شده، آن را خواندم و پرسشهایم را نیز مطرح کردم.
به هر ترتیب از توضیحاتی که دادهاید ممنونم. گرچه به پرسش آخر من درباره تفاوت سلطنت و سامانه پادشاهی پاسخی ندادهاید تا من بتوانم آنها را از هم تمیز دهم.
همانطوریکه در کامنت پیشین توضیح دادهام، دریافت من از نوشته شما این است که زمانی که ابولفضل محققی به عیادت شما آمده، شما در بیمارستان 400 بستر، بستری بودید. سال 1363 را نمیدانم ولی زمانی که من در افغانستان بودم، این بیمارستان ویژه اعضای کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان و مقامات رده بالای دولتی بود.
باز، همانگونه که نوشتهام، من از نوشته شما درنیافته بودم که شما به چه دلیل بستری بودید و چه مناسبتی بین شما و احمدشاه مسعود وجود داشت. من از شما نخواسته بودم که دلیل بستری بودن خود را بنویسید. اگر هم چنین چیزی از شما میخواستم، طبیعتا حق شما بود که به آن پاسخ بدهید یا ندهید.
از توضیحی که درباره انتشار گاه و بیگاه خبر مرگ احمدشاه مسعود نوشتهاید، ممنونم. در مدت زمانی که من در افغانستان بودم به این مورد توجه نکرده بودم و هرگز خبر مرگ او را نشنیده بودم. احتمالا اشکال از من بوده که بیتوجهی کردهام.
در مورد اجبار پوزشخواهی آقای محققی، حق با شماست، شما کلمه "باید" را به کار نبردهاید. این "باید" برداشت من از جملههایی بود که شما در کامنتهای خود در زیر همین مطلب نوشتهاید: "اما آقای محققی به هر شکلی یک پوزش بدهکار است" و "آقای محققی تا به امروز از گذشته و کارهایی که کرده پوزش نمی خواهد"
من نیز مانند شما حق خودم میدانم که درباره هر موضوعی، هم بپرسم و هم پیشنهاد بدهم ولی حق خودم نمیدانم که برای کسی تعیین تکلیف کنم.
فکر میکنم خطاب شما به من درباره اینکه من مصداق "رطب خورده منع رطب چون کند" هستم، موردی ندارد زیرا شما جمله مرا کامل نیاوردهاید و با حذف "آیا فکر نمیکنید که" از اول جمله، که آن را سؤالی میکند و آوردن "من و شما حق نداریم عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنیم"، آن را امری کردهاید، گو اینکه من حکمی صادر کردهام!
در پایان امیدوارم که مرا درباره تفاوت بین سلطنت و سامانه پادشاهی روشن کنید و یا لااقل منابعی برای مطالعه به من معرفی نمایید. سپاسگزارتان خواهم شد.