Skip to main content

وقتیکه کودکی بیش نبودم ننه

وقتیکه کودکی بیش نبودم ننه
Anonymous

وقتیکه کودکی بیش نبودم ننه جونم برام قصه میگفت. شبی از شبها تابستان روی بالکن نشسته بودیم و به حرفهای ننه جون گوش میدادم که میگفت:
ننه جون ما ترکها اصلاً از مریخ به سوی زمین آمده ایم. فضاپیمای ما بطرف زمین، جایی که میان دوآب نام دارد و بعدها سومریخ و جدیداً « سومر» نام گرفت، بزمین خورد و مسافران آن چنان بر اثر این سقوط کله ملاغ شدند که آن حافظه ابر انسانی و مریخی خودشان را از دست دادند. از آن پس مریخی ها نام ما را سومریخها نهادند و سومریخ یا سومر کوتاه شده « آن سوی مریخ» و بهتر گفته شود بیرون از مریخ میباشد. به هر حال ساکنان مریخ از قدرت زاد و ولد بسیار گسترده ایی برخوردار بودند چنان که مریخ برایمان تنگ شده بود. در روی زمین هم همان قدرت فوق بشری زاد و ولد تا حدودی پابرجا ماند تا اینکه ما مجبور شدیم خر و اسبمان را زین کنیم و بطرف چین و آمریکا و شمال آمریکا برانیم.

یکی از عوامل ساخت دیوار چین، همان کسترش جمعیت ما به آن سو بود. چینی ها نگذاشتند که ما به کشورشان وارد شویم و ما مجبور شدیم دوباره بسوی غرب تا دریاچه خزر برگردیم.
در کشور آمریکا، دانشمندانش کوشش دارند که بتوانند با دستگاهای بسیار پیچیده، مغز مریخی ما را دوباره برگردانند تا بتوانند کارهای ابر انسانی را که در مریخ وجود دارد همچنین در روی زمین به آن نایل شوند. چندتا از از مغزها فعلاً بدست آمده که زیر نامهای بسیار محرمانه یاراچلیق و یازاچیق و لواییچلیق مشغول فعالیتهای ابرانسانی میباشند.
از اینکه نمیتوانم عکس ننه جونم را که در پای کامپیوتر در حال رصد مریخ است در کانت خود بچاپانم پوزش می طلبم.