Skip to main content

در مورد سئوالات تکمیلی:

در مورد سئوالات تکمیلی:
آ. ائلیار

در مورد سئوالات تکمیلی:
1-آیا جمهوریت با اسلام گرایی در تقابل است یا در تضاد؟
اگر تقابل را به معنی « رو برو شدن دو چیز که در یک جا و زمان نمی گنجند» بدانیم، مانند «شب-روز»، یا آن دو چیز که نافی هم دیگر اند مانند « سلامتی و بیماری» ، که دو قطب یک تضاد اند، بدانیم ، باید گفت « دموکراسی ( جمهوریت) و دیکتاتوری( دین سیاسی)، با هم در « تقابل و تضاد» بسر میبرند.

اگر منظور از « اسلام گرایی» همان اسلام سیاسی شیعه ی حاکم و داعش سنی و وهابی و مانندهای آن باشد ، که رایج است، یا اسلام گرایی اصلاح طلبان، که باز جهت حکومت کردن است، بله هم در « تقابل است و هم در تضاد»:

-« اسلام » مانند مقولات « خوب و بد» چیزی ست قابل « تفسیر». از اسلام تفسیرهای مختلف وجود دارد و میتوان با دید خود تفسیر جدیدی هم ارائه داد. بستگی به این دارد که اسلام را چه بدانیم:
-دین: میتواند چنین باشد که « یک راز و نیازی آزادنه و شخصی ست بین انسان و خدا ». مسایل زندگی را لازم است با قوانین امروزی حل و فصل کنیم. باید دین و دولت جدا باشند.
- دین اسلام را به « ایده لوژی سیاسی» تبدیل کنیم و همه را مجبور به اجرای تفسیر خود کنیم. مانند داعش سنی و داعش شیعه و غیره.
-یا تفسیری بدهیم که « اسلام با قوانین جمهوریت و دموکراسی و مسایل امروزی تضادی نداشته باشد، و بخواهیم « دین اسلام دموکراتیک» درست کنیم و آنرا به « حکومت برسانیم و حاکم کنیم».
مانند بخشی از اصلاح طلبان مذهبی.

دموکراتیک شدن و بودن اسلام تنها در تفسیر اول -راز و نیاز آزادانه ی شخصی-ممکن است،که جدا از دولت باشد.در غیر این صورت - بخواهد حکومت کند و دموکراتیک هم باشد- ممکن نیست.
دین که بخواهد برای«افراد جامعه فرمان خدایی صادر کند و در زندگی افراد دخالت کند» نمیتواند دموکراتیک باشد.
دین در عالی ترین شکل و تفسیراش « تنها راز و نیاز آزادانه ی شخصی بین انسان و خدا ست». و دین حق«امر و نهی»به دیگری ندارد. از این رو نیز نمیتواند وارد دولت شود.
اجبار(فرمانهای آسمانی) وحکومت(که خود حامل اجبار های زمینی ست)، وارد دین شوند،عنصر « دموکراتیسم» و گل آزادی میمیرند. و ما با « اجبار اندر اجبار» سرو کار خواهیم داشت .که واقعیت اسلام حاکم نیز آنرا اثبات میکند.

اسلام دموکراتیک اسلامی ست که راز و نیاز شخصی باشد و گرنه نمی تواند دموکراتیک باشد و با جمهوریت هم که پایه اش دموکراسی ست، دچار تضاد میشود.چرا؟
دین هر تفسیری که داشته باشد پدیده ای « باستانی و اعتقادی» ست. خیالی. نمیتوان با آن مسایل زندگی زمینی و امروزی را که بر مبنای « تجربه و آزمایش و علم» است حل کرد. در تقابل و تضاد است.
مجبوریم « یا با خیال کار کنیم، و یا با عمل » . با خیال فاجعه ی اسلام سیاسی، حالا به نام دموکراتیک، که در عمل هرگز هم نمیتواند دموکراتیک باشد، تکرار میشود.
بشر هنوز « دموکراسی و جمهوریت» را که پایه اش « امتحان و عمل» است نتوانسته به نحو رضایتمندی پیاده کند حالا اسلام را که تنها یک « باور و خیال» است،بیاوریم به آن اضافه کنیم عملا میشود « حکومت ایده لوژیک». همین اسلام سیاسی که داریم.

2- « و آیا می توان در یک جامعه با توجه به احکام اسلام، پروژه جمهوریت و جامعه دموکرات را پیاده کرد؟»
-نه از دید من نمی توان با اجرای احکام اسلام موجود یا تفسیری، به«دموکراسی و جمهوریت رضایتمند» رسید. اسلام موجود « شیعه و سنی و وهابی و مانند اینها» عملا دیکتاتوری میکنند و در تضاد و تقابل کامل با دموکراسی قرار دارند که دربالا توضیح دادیم.

3-« آیا فکر نمی کنید که جامعه فردای ایران نیازمند برچیده شدن دین و ایجاد حکومتی سکولار در سایه ی ایجاد محیطی دموکرات و حضور آحاد ملت و قومیت ها می باشد؟»
- نه، ما نیازی به «برچیدن دین و اسلام و یا هر مذهب و باور دیگری» نداریم و امکان تحقق این بر چیدن شدن نیز ممکن نیست. و یک عمل و برنامه ی استبدادی ست.
« یخ باورهای اعتقادی و خیالی و دینی» در طی زمانهای طولانی از راه « علم و فرهنگ علمی» به تدریج و کم کم آب میشود. اما نیاز داریم « دین و دولت» جدا شوند. چرا که امتحان کردیدم و دیدیم جدا نباشند«فاجعه»میافریند.
نیاز جامعه به «حکومت جمهوری و سکولار و دموکرات در شکل عمومی»ست،که خود مردم جامعه را مدیریت کنند. و برای حل مشکل ملیتها نیز«نوعی از فدرالیسم» که میتوان آنرا فدرالیسم دموکراتیک، نامید،میتواند پاسخ صحیح نسبی باشد.
بهر صورت پاسخ نسبی درست و عملی تنها با خرد عمومی جامعه میتواند بدست آید.