رفتن به محتوای اصلی

از آنروز چهار ماه میگذرد

از آنروز چهار ماه میگذرد

‏آتش شاکرمی نوشت: 
«اولبار که به خانه ام آمدی در چارچوب در ایستاده، صدای قدم های شتابان و محکم ات که در راهرو پیچید دلم هری ریخت پایین.
بقول ما لرها " ضِرپِ پا " ت میامد. یعنی که گام برداشتن ات ضرباهنگی محکم دارد، سفت پا میکوبی!

ازپله ها بالا آمدی، چشم هایت برق داشت و بغض، بغل ات کردم، تن ات گرم و پرتپش بود، گونه ات را بوسیدم، نمی گرم، بوی تند ِ زندگی.....دلم هری ریخت پایین

از آنروز چهار ماه میگذرد
با هم دوستی ای عمیق را آغاز کردیم، روزها و روزها با هم وقت گذراندیم، با هم آواز خواندیم، آشپزی کردیم، خندیدیم، گریه کردیم، سفر رفتیم، با هم و از هم عکس گرفتیم....
و هر روز که با تو گذراندم بارها و بارها دلم هری ریخت پایین.

عزیز ِ من
حالا دارم بدرقه ات می کنم تا بروی زندان و دلم توی مشت ام است.
هر روز و با هر حرکت بدن ات، راه رفتن ات، نگاه کردن ات، لمس ِ آن تپش ِ جوان ِ پر از زندگی و آن دل ِ روشن و لطیف و استوارت دلم هری ریخت پایین، و به زندگی گفتم ممنونم. ممنونم که بهم فرصت دادی با زنی دوستی کنم که چیزهای زیادی در خود دارد که مرا یاد جوجویم می اندازد. ممنون که بهم همچین فرصت نابی دادی.

سپیده ی قشنگم
استوار و روشنی، و زیبا، و سخت زیبا
نمیگویم دل قوی دار که این شب می گذرد،
می گویم ما خود این شب را به سپیده می رسانیم، بی انتظار ِ معجزه ای، با تکیه بر ذهن و جان و توان ِ خویشتن.
ما خود
این شب را
به سپیده میرسانیم
بی انتظار
با تکیه بر بینش و آزادگی مان»

‎#زن_زندگی_آزادی
‎#سپیده_رشنو

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید