Skip to main content

صادق عزیز در تکمیل نظریات

صادق عزیز در تکمیل نظریات
سازاخ

صادق عزیز در تکمیل نظریات حضرتعالی ،
خاطراتی شیرین و بیاد ماندنی از رضا شاه کبیر
رضا میر پنج که از دوران جوانی زیر لگد اسبان به مردی خود ساخته و خشن تبدیل شده بود، در پارکینگ اسب انگلیسها و کاراواش هلندیها مشغول شتشو و قشو کشی اسبان آنها بوده است، فردی بی رحم و قصی الفلب بوده و لوچی خاص و حالت همه سو نگری چشم او، که اگر در برابر صد نفر صحبت می کرد همه فکر می کردند به او نگاه می کند و این نوع نگاه مرموز باعث ایجاد رعب و وحشت همه می شد، که بخاطر این خصوصیات چشمی که می توانست رل فردی کاریزماتیک را بازی کند، که مورد توجه انگلیسها واقع گردید و چون قرار بر این بود که قاجاریه را از حکومت خلع کنند، رضا میر پنج بیسواد را برای جایگزینی مناسبتر تشخیص داده شد و او را به سلطنت رساندند، در دوران سلطنت هر روز فردی از سفارت انگلیس برای بازگو کردن تکالیف روزانه رضا شاه به دربار می رفت.

می گویند کارمند سفارت هر بار از بوی پهن رضا شاه بد جوری کلافه می شد، تا اینکه یک روز به همراه خود چند شیشه عطر و ادکلن زیر بغل برای او کادو می آورد، رضا شاه به محض استفاده از این ادوکلن ها بی هوش می شود و همه درباریان و خدمه ها با گلاب و عود برای نجات شاه می شتابند که با استشمام گلاب و عود حالش وخیمتر می شود، تا اینکه یکی از همکاران قدیمی شاه که از دوران استطبل همدیگر را می شناختند بداد او می رسد و او سریعا به اسطبل رفته و مقداری پهن اسب با خود می آورد و جلو دماغ رضا شاه می گیرد و در حالیکه چشمان رضا شاه از شوق وشعف بوی پهن بوجد آمده بود، بهوش می آید و از آن تاریخ به بعد انفیه دان رضا شاه را با عصاره پهن اسب پر می کردند تا اگر خدای نکرده همچون اتفاقی دوباره تکرار شود، به موقع برای نجات رضا شاه انفیه دان در دسترسش باشد،
رضا شاه فردی مذهبی و فاناتیک بود طوریکه در شروع سلطنت در روزهای محرم و علی الخصوص عاشورا با پای برهنه و لباس سیاه روانه خیابانها می شد و به فرق سرش گل می مالید و با دامنی پر از کاه، بر سر خود و بر سر عزاداران کاه می پاشید که در این اثناء احمد کسروی بخاطر عدم درک هویت ملی ملت ترک آذربایجان و با برخوردهای افراطی و ضد مذهبی و با اولویت دادن به مبارزه بر علیه مذهب، باعث طرد او توسط روحانیون حرکت ملی گردید و بعد از آن بود که مأمور تربیت رضا شاه به او محول گردید تا نحوه کت و شلوار پوشیدن و کراوات زدن و آداب و معاشرت را به او بیاموزد و حتی تعریف می کنند که کسروی رضا شاه را به بهانه زیارت حرم امام رضا به مشهد می برد که بعد از زیارت حرم، او را به کنار صندوق نذورات می برد و از شاه می پرسد که امام رضا که زنده نیست این پولها و طلاها را خرج کند، این پولها به کجا می روند؟ از متولیان کلید صندوق را می خواهد آنها در جواب می گویند که به قفل دست نزنید امام کورتان می کند کسروی از رضا شاه اجازه می خواهد تا قفل صندوق نذورات را بشکند که رضا شاه وحشت زده خودش را کنار می کشد و کسروی قفل صندوق را می شکند و دستور می دهد که نذورات را به خزانه دولت واریز کنند و با آن پولها به شهر مشهد جاده و راه آهن بکشند تا زوار بدون زحمت بتوانند به زیارت حرم امام رضا شرفیاب شوند، بعد از این ماجرا، رضا شاه منتظر می ماند که کسروی کور و یا لال شود و وقتی می بیند که اتفاقی برای کسروی نیفتاد از آن لظه به بعد و در اثر تعلیمات کسروی بتدریج افکار فاناتیک را کنار می گذارد و بعد دست به کشف حجاب می زند، لازم بیاد آودی است که رضا شاه به بهانه برچیدن روابط ملوک الطوایفی در ایران بعد از قلع و قمع رهبران محلی ملتهای غیر فارس مثل شیخ غزعل، کلیه املاک و دارائی های آنها را بنام خود ثبت کرد، رضا شاه در لحظه مرگ بزرکترین مالک زمین و ثروتمندترین فرد دنیا بود.