Skip to main content

هیچ شدن( نابودی)، و تبدیل هیچ

هیچ شدن( نابودی)، و تبدیل هیچ
آ. ائلیار

هیچ شدن( نابودی)، و تبدیل هیچ به چیز:

پس، سئوال اصلی این است که "هیچ" چگونه به "چیز" تبدیل شده است؟
نخست لازم است مفهم " نابودی" را مد نظر قراردهیم که مانند بعضی ها دچار ساده اندیشی نشویم.
معنی نابودی در زبان معمولی با معنی آن در زبان فلسفی و فیزیک فرق میکند. در زبان معمولی و روزمره به معنی از بین رفتن، تولید اشکال نمیکند، ولی در زبان فلسفی و فیزیک " از بین رفتن» یعنی هیچ شدن . و چون چیزی هیچ نمیشود بنابرین استعمال کلمه ی نابودی، درست و رسا نیست. در زبان فیزیک و فلسفه « تغییر حالت» یا تغییر « فرم و محتوا» را داریم که با واقعیت تطبیق میکند. مثلا در تغییر ماده به انرژی ، یا در برخورد فوتون با الکترون، ما با تغییر حالت روبرو هستیم و نه با نابودی. فوتون در واقع همان « مقدار انرژی خودش» است که به الکترون میدهد.

و به فرم و محتوای جدیدی به نام انرژی در میاید. اما توضیح دادیم که در این تغییر فرم قبلی دیگر وجود ندارد.
و حتی گاها محتوای قبلی هم عوض میشود. ماده در واقع انرژی فشرده شده است که فرم و محتوای خاصی دارد و هنگامیکه به انرژی تبدیل میشود فرم و محتوای جدید مییابد. نه در قضیه ی برخورد الکترون و فوتون، و نه در برخورد کوارک و ضد کوارک، و نه در تبدیل ماده به انرژی، نابودی مطلق صورت نمیگیرد تنها فرم یا فرم و محتواست که تغییر می یابند. و از حالتی به حالت دیگر در میایند. اگر منظور ما از نابودی همان تغییر حالت باشد درست است اما اگر فکر کنیم که نابودی مطلق صورت میگیرد نمی تواند درست باشد. نابودی فرم قبلی هست ولی فرم یا فرم-محتوای جدید به وجود میاید . اینجا ما با ترکیب متضادها( دوقطب متضاد) روبرو هستیم که گفتیم نوعی هست و نیست است.
به طور خلاصه، استعمال کلمه ی نابودی به معنی از بین رفتن کل یک چیز نادرست است. چرا که « تغییر چیز » صورت میگیرد، نه نابودی مطلق. پس در جهان ذره های بنیادی چیزی مطلقا نابود نمی شود. و حتی چیزی از هیچ مطلق به وجود نمیاید.
---
اما تبدیل هیچ به چیز به چه معناست؟
اگر از دریچه ی فیزیک ذره ها به جهان نگاه کنیم گفته میشود جهان ما جهان ذره هاست. در این جهان کوچکترین ذره ، ذره ایست که در خلاء گوانتوم، کمترین انرژی را دارد. این مقدار را ثابت پلانک گفته اند.
از آنجاییکه خلاء مطلق وجود ندارد و نمی توان نیز ایجاد کرد بنابرین خلایی از جهان ذره ها انتخاب میشود که « کمترین انرژی» در آن وجود دارد. ثابت پلانک، یگانه مقدار آن چیزی ست که در خلاء کوانتوم موجود است. یعنی خلاء گوانتوم از «خلاء-کمترین انرژی »درست شده است.
در واقع هیچ ما، همان خلاء گوانتم است که « هیچ مطلق» نیست و « چیزی» در آن وجود دارد . که کمترین انرژی در خلاء خوانده میشود. و ذره ی اولیه نیز حاصل این انرژی ست.
این خلاء ترکیب هستی و نیستی ست. از یک سو هیچ است که خلاء خواننده میشود و از دیگر سو هستی ست که چیزی در آن وجود دارد و دارای کمترین انرژی ست. سئوال اینکه، این کمترین انرژی در خلاء چگونه درست شده توضیح اش باز با فیزیک ذره هاست. جهان ذره ها جهان جنبشی ست. حتی خلاء نیز به عنوان یک «چیز» مطرح میشود و از خاصیت جنبشی خود جدا نیست. کمترین انرژی حاصل همین خصلت جنبشی خلاء است. خلاء و جنبش از هم جدا نیستند. مانند فرم - محتوا. بعد و شئ. در زبان فلسفی همان هستی-نیستی اند، که با هم یکی شده اند. هستی و نیستی خاصیتی دارند که به یکدیگر موجودیت میدهند. همدیگر را خلق می کنند. و از هم جدایی ناپذیراند.
پس هیچی، وجود ندارد که مطلقاً هیچ باشد. و ذره اولیه از هیچ نسبی به وجود آمده است. آفریننده ی آن « هستی-نیستی» ذره هاست. طبق قانون حاکم به خودش که کارش « آفرینش»است. گفتیم قانونها جدا از محیط و چیزها نیز نیستند.
داستان «خلاء و کمترین انرژی» نیز مانند داستان « حرکت و سرعت فوتون در خلاء» است. با اینکه خلاء مطلق وجود ندارد اما آنرا محیطی برای تعیین یک « مقیاس و معیار» انتخاب میکنند. اینکه چرا خلاء صد در صد وجود ندارد به این معنی ست که چون جهان جهان ذره ها یا میدانهای ذره ایست فرضا اگر محیطی هم برای خلاء مطلق بسازیم این محیط با ذره های دیواره ی خود ارتباط دارد و نمیتواند مطلقاً خلاء باشد. مجبوریم خلاء را عملا نسبی ببینیم. اینجا عدم مطلقیت پیش میاید. که در صورت ضرورت باید به دیده گرفته شود.
برای به وجود آمدن مهبانگ از ذره ی اولیه به کتابهای استفن هاوکینگ رجوع شود.