Skip to main content

امیدوارم دوستان صاحب نظر! با

امیدوارم دوستان صاحب نظر! با
آتوسا نجف لوی

امیدوارم دوستان صاحب نظر! با دقت بیشتری کامنت های ارسالی را بخوانند.
۱_زمان به رسمیت شناخته شدن آذربایجان(۱)
۲_تعریف استقلال

۱_روز ٢٣ فوریه سال ١٩١٨ مرجع عالی دولتی قفقاز جنوبی موسوم به مجمع ماورای قفقاز تأسیس میشود. ولی بزودی اختلافات شدید پیرامون مهمترین مسائل داخلی و سیاست خارجی بین اعضای فراکسیونهای آذربایجانی، گرجی و ارمنی جزو آن مجمع بروز میکند. اعلام ماورای قفقاز بعنوان جمهوری فدارتیف مستقل در تاریخ ٢٢ آوریل سال ١٩٢۰ نیز قادر به رفع این اختلافات نبوده است. در تاریخ ٢٧ آوریل سال ١٩٢۰ مجمع ماورای قفقاز طی بیانیه ای انحلال این نهاد را و همانروز نیز گرجی ها استقلال گرجستان را اعلام میدارند. روز ٢٧ آوریل سال ١٩٢۰ فراکسیون مسلمان جزو آن مجمع، اقدام به تأسیس شورای ملی آذربایجان میکند. در پی مباحثات داغ تصمیمی مبنی بر اعلام استقلال دولت آذربایجان اتخاذ میگردد. دولت مستقل ایجاد میشود. این جمهوری در اولین فرمان خود کلیه شهروندان کشور را صرف نظر از ملیت، مذهب، وضع اجتماعی و جنسیت آنها از حقوق مساوی برخوردار مینماید. در تاریخ ١۶ ژوئن سال ١٩١٨ شورای ملی و دولت مستقل مرکز فعالیتهای خود را از تفلیس به گنجه منتقل میکند. روز ١٥ سپتامبر سال ١٩١٨ بعد از نبردهای سنگین ارتش اسلامی قفقاز به سرکردگی نورو پاشا باکو را از وجود باقی مانده های دیکتاتوری سنترا کاسپی پاک میکند. در تاریخ ١٧ سپتامبرسال ١٩١٨ حکومت آذربایجان از گنجه به باکو جابجا میشود. یکی از بزرگترین دستاورهای این جمهوری به رسمیت شناخته شدن آذربایجان بعنوان دولت مستقل در کنفرانس صلح پاریس در تاریخ ١١ ژانویه سال ١٩٢۰ بوده است.
۲_آنچه از استقلال در این دوره برداشت می شد حق تعیین سرنوشت مردم و توده ها در داخل واحد ملی بود. ملت هایی که در قاره های مختلف جهان تحت یوغ استعمار به سر می بردند، برای اعاده حاکمیت ملی، آزادی تصمیم گیری و تعیین سرنوشت به دور از مداخله بیگانگان دست به مبارزه زدند.
همه جریان های استقلال طلب در این دوره به حق مردم در تعیین سرنوشت، آزادی از یوغ استعمار، تشکیل دولت های ملی، خودکفایی اقتصادی، رهایی از بهره کشی و استثمار تاکید داشتند.
در این مبارازت ملی و ضد استعماری آزادی، دموکراسی و حق حاکمیت مردم به صورت چشمگیری با استقلال گره خورده بود و مبارزان ملی طوری افاده می کردند که آزادی، حاکمیت ملی، دموکراسی، حق تعیین سرنوشت و خودکفایی اقتصادی همه در صورتی میسر و ممکن اند که ملت های تحت یوغ استعمار به استقلال دست یابند.
"اما در عمل بارهايی كشورهای مستعمره و شكل گيری حكومتهای ملی غالباً اقتدار گرا و نه دمكراتيك، مفهوم "استقلال" هم دچار نوعی چالش شد. از يك طرف سلطه خارجی به طور مریی در تعيين حاكميت و پشتيبانی از آنها قطع شد، اما بدليل تداوم وابستگی های اقتصادی و سياسی كشورهای تازه استقلال يافته به كشورهای استعمارگر اين رابطه بطور نامریی ادامه يافت، و از طرف ديگر غالباً سلطه خارجی به استبداد داخلی تغيير ماهيت داد و حتی حكومتهای برآمده از مبارزات ملی به نوعی ادامه دهنده همان سياستهای گذشته شدند.ستقلال را بدون برداشت و آگاهی از معنی و مفهوم حاکمیت ملی نمی توان به صورت درست آن درک کرد، بنابرین ناگزیریم قبل از ارایه تعریف هایی برای استقلال، حاکمیت ملی را تعریف نماییم، چون "... استقلال یا حاکمیت ملت و حاکمیت ملی دو روی یک سکه هستند، به این مفهوم که یکی بدون دیگری امکان تحقق ندارد."(3)
در بحث عناصر تشکیل دهنده دولت- کشور می بینیم که دولت- کشور از چهار عنصر تشکیل می شود:
جمعیت
سرزمین
قدرت سیاسی
حاکمیت ملی
برای اینکه دولتی بتواند به عنوان یک شخصیت حقوقی مستقل و مساوی از نگاه حقوق بین الدول عرض وجود نماید و از سوی کشورهای جهان به رسمیت شناخته شود، با داشتن جمعیت، سرزمین، قدرت سیاسی نیازمند حاکمیت ملی نیز می باشد.
این "حاکمیت عبارت است از قدرت برترفرماندهی، یا امکان اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر.