Skip to main content

دوست عزیز سازاخ.... باز هم

دوست عزیز سازاخ.... باز هم
lachin

دوست عزیز سازاخ.... باز هم کتک های آقای زهسازیان را در مدرسه « دکتر شفق » تداعی معانی کردید. ایشان هم معلم کلاس اول من بود و هم کلاس پنچم ... بعد ها فهمیدم که این معلم یک بیماری روانی داشت. دو بار کتک (( مفصلی )) که من از دست این معلم خوردم ..( سیلی خوردن و با خط کش تنبیه شدن پیشکشش باشد ..) هیچ وقت در عمرم فراموش نخواهم کرد. یکی موقعی بود که با شاخه نازک و باریک درخت بید مجنون که در تبریز (( شوی )) می گفتیم بود . ایشان حتی پوست این شاخه باریک را هم کنده بودتا با شاخه ( تر و نازک ) مرا تنبیه بکند.باری... ترس من از تنبیه نبود. ترس من از صدای شکست هوا بر اثر سرعت سریع این شاخه باریک در هوا بود که شندین این صدا مرا زهر ترک میکرد. تاول زدن (( قان چیل شدن )) دستهایم و دعوای بابام با مدیر دبستان یعنی آقای (( ارونقی)) یک داستان دیگر است. دومی هم موقعی بود که در صندلی های سه نفری دبستان

نشستم و ایشان با سر کمربند (( توکّا )) پاهایم را به هم گره زد و سر دیگر کمر بند رابه جلو و از زیر تخت به بالا آورد و از روی میز به من داد تا پاهایم را خودم با این کمربند بطور افقی نگه دارم . قبل از این کار , من جوراب هایم را در آورده بودم و به دستور ایشان یکی از شاگردان ننر و سوسول که شاگرد به اصطلاح اول بود (( عیسی خانی )) ،آفتابه پر از آب هم حاضر شده بود. آن آقای معلم به پاهای لخت من آب ریخت و بعد با خط کش چوبی به زیر پاهایم چندین بار کوبید. این باعث شد که چندین هفته بازی (( ناقّشلی )) که یکی از محبوترین بازی های دبستانی من بود نتوانم انجام بدهم...
دوستان.... بی جهت نیست که در این فرهنگ دیوانه وار , بعضی وقت ها آرزو میکردیم معلم ما چند روز مریض شده و به مدرسه نیاید و یا اصلآ آرزوی مرگشان را میکردیم.... بخاطر این فرهنگ است که میانگین مطالعه ایرانیان در سال (( 8 دقیقه)) است . موقعی که در انگلستان , قبل از انتشار کتاب (( هاری پاتر... با موضوع کتاب کاری نداریم )) انگلیسی ها یک شب قبل درمقابل کتاب فروشی صف می بندند که نسخه این کتاب گرفته و بخوانند, ما ایرانیها ( عمومآ ) از مطالعه بیزار میشویم..نکته خنده دار این است که در این فرهنگ مالیخولیائی , بعضی از ایرانیها برای نوشتن کتاب, برای خواندن کتاب و یا داشتن کتاب هم (( زندانی )) میشدند و میشوند... بی جهت نیست که در یک جزیره 60 میلیون نفری انگلستان,تعداد کتاب های تازه نشر شده و انتشارات سالیانه , بیش از تعداد نشریات 57 کشور مسلمان و بیش از یک میلیارد جمعیّت است..در یک کشوری که برای داشتن وخواندن کتاب (( هوپ هوپ نامه صابر )) به ساواک احضار میشدید, دیگر نبایستی بیش از انتظار داشت...بقول صابر....
اونـــــداکــــی اولاد وطـــن خامــــــدی.......آخ نجه کـــف چــــکـــملـــــی ایـّــــامـــدی.....