Skip to main content

سلام جناب آتاش؛

سلام جناب آتاش؛
بهنام چنگائی

سلام جناب آتاش؛
دوست گرامی! من در تحلیل از مبارزه ی ملی درک روشنی دارم و آن نیز دچار تعصب و تنگ نظری نیست بارها هم در این مورد نوشته ام.

اما، مبارزه ی رهائی بخش ملت ها امری دفاعی ست و رودرروئی های ملت ها و از جمله کردستان و آذربایجان با رژیم های خودکامه ی شاه و شیخ نیز بی گمان تحمیلی بوده و تابع همین اصل پایه بوده و هنوز هم هست. در ضمن فراموش نکنیم که آقایان قاسملو و شرفنکندی تلاش کردند با رژیم بنحوی به گفتگوی دمکراتیک بنشینند و سران دغل استبداد مذهبی، دم را غنیمت شمرده و آن دو بزرگوار را در دو نوبت و در نشست های گفتمانی خود پیرامون " کنار گذاردن اسلحه و روی آوری به گفت و شنود" ترورکردند.
من باور به راه حل تمرکز زدائی و ایجاد قطب های قدرت موازی دارم. فدرالیسم دمکراتیکی باید کشف گردد که باب دندان فرهنگ ما باشد و می تواند پاسخگوی مناسبی برای همبستگی رنگین ما در یک کشور و در کنارهم باشد

این فدرالیسم باید ضدبورکوراسی باشد و بتواند برای حل مسائل فرهنگی، نیازهای روزمره و اهداف منطقه ای خود خودمختار و سرعت عمل داشته باشد. نگاه کنید به فاجعه زمین لرزه و دورغبافی های رژیم از کمک و پشتیبانی های نکرده ی او به مصیبتزدگان. در بسیاری از مناطق هنوز هیچ خبری از امدادرسانی ها حکومت نیست! و چرا؟

نوشته اید:
آیا شنیدید هفتۀ پیش پنچ مرزبان به دست پژاک تلف شدند ؟ آیا آن مرزبانان واقعا دشمن ایران بودند ؟
دوست عزیز! من هم بسان شما با فرهنگ اسلحه و زور سرسازگاری نداشته و ندارم و دگرگون کردن جهنم ولائی و ساختن فردای دیگر و بهتر را کار توده های کار و لهیده شده می دانم.

جای تردید ندارد که رژیم، بسیجی های ساده دل را برای کشتن مخالفان خود از دیرباز به خدمت گرفته و می گیرد و اگر ما بپذیریم که کشتارهای همین کولبران توسط این بسیجی ها و ... صورت گرفته و می گیرد؛ آنگاه نیز باید دانست که مخالفان ناگزیرند از خود دفاع کنند.

سپس نوشته اید:
بس کی ما به آشتی ملی فکر کنیم و به آن مقام مقدس برسیم ؟
جناب آتاش! رژیم تبهکار ولائی ایران در 39 سال گذشته نشان داده است که جز تمامیخواهی و یکه تازی مذهبی، هیچ راهکار دیگری را برنمی تابد و بهمین خاطر: ما چاره ای دیگر در برابر او نداریم مگر، گذر از کلیت آن و البته به یاری خیزش همگانی و خیابانی توده ها برای سرنگونی آن.

در ادامه نوشته اید:
در تحلیل هایمان دقیق باشیم ؟د مگر برای ساختن نظم نوین می شود پتانسیل آذربایجان را نادیده گرفت ؟

جناب آتاش! بگذارید برای شما روشن کنم که بخش بسیار بزرگی از خرد و اندیشه ی انقلابی چپ با توان برجسته ی ترکِ آذری، و زیر اراده ی آگاه آنان می چرخد. پتانسیلی که آنها به مبارزه ی آگاه طبقاتی عرضه می کنند؛ شایان ارجگذاری ست.
و نتیجه بگیرم که آذربایجان غرب و شرق شالوده شکوفائی و پایداری ایران است و هزگز کسی نمی تواند این نیرو سازنده و توانا را نادیده بگیرد.

آن طیف اندک پانگرا و ناسیونالیست خود بزرگ بین و برتریجوی این ملت را نباید جدی گرفت. و ناسیو نالسیم دشمنی افکنانه شان را هم نباید تحقیر کرد. اصولیت ما چپ ها، منهای ((حزب کمونیست کارگری))باید بر حق تعیین سرنوشت ملت ها تا سر حد جدائی پاکوبید؛ همزمان ما مخالف جدائی و تجزیه ی ایران هستیم. مخالف جدائی: زیرا ما هنوز فرصت فدرالیسم را نیافته ایم، و الزاما باید آنرا ابندأ تجربه کرد. و مخالف تجزیه ایران هستیم: زیرا هیچ ملتی به تنهائی قادر نیست بر دشمن مشترک داخلی و خارجی پیروز شود.

و در پایان نوشته اید:
حیرت آ !!! سالهاست چند گروه چپ به سر کلۀ هم می زنند می خواهند متفیق بشوند نمی توانند ،

بله دوست گرامی حق با شماست. پس از فروپاشی بلوک چپ ورشو و شکست احزاب کمونیست، مبارزه ی ایدئولوژیک میان ما پیرامون نتایج و عواقب انقلاب اکتبر و رهبران و ایده های آنها همچنان ادامه دارد تا مگر روزی و البته هرچه زودتر به ایجاد قطب های نظری و تئوریک تازه ای بینجامد.
امروزه تنها یک نیرو در صف کارگران و توده های تنگدست مسئولانه در کنار آنها مانده و همچنان با تمام توان دعوی دگرگونی ساختار ضدبشری سرمایه سالاری میلتاریست و انگل را بیاری خود کارگران و توده ها دارد. بنابرین روند شکلگیری دیدگاه های آتی در همین پراکندگی هاست که روزی نچندان دور برپا خواهد ایستاد و جای تردید و گمان بی هوده ندارد که خواهد ایستاد. اما در نظر بگیریم که افکار ما چپ ها و کمونیست ها هم محصول همین جامعه ی طبقاتی ست و طبعا باید متفاوت و متناقض باشند و تا بقای جامعه ی طبقاتی نیز متعارض باقی خواهند ماند.

اما مبارزه برای حق کار، نان و زندگی، آنهم برای نوع بشر زیر ستم سرمایه و ارتجاع مذهبی ادامه دارد و نیروهای نوعدوست، دمکرات و چپ و کمونیست پرچمداران این انقلاب مردمی هستند