Skip to main content

...مارکس خود را فیلسوف

...مارکس خود را فیلسوف
کانال سیزده

...مارکس خود را فیلسوف نمیدانست و حتی با فلسفه مبارزه میکرد چون او فلسفه را ایده آلیستی و حرفهایش را جامعه شناسی علمی تاریخی دیالکتیکی میدانست.او فلسفه را یکی از عناصر فرهنگ بورزوایی میدانست
مارکس اهمیت تاریخی دورانساز ماتریالیسم فویرباخ را در رابطه آن با قطع رابطه ایده آلیسم هگل میدید . ماتریالیسم پیشین غیردیالکتیکی و غیرتاریخی بود . طبق نظر مارکس دیالکتیک علم قوانین تمام حرکات درونی و بیرونی تفکر بشری است . این جنبه انقلابی تفکر فلسفی هگل یعنی دیالکتیک را مارکس گرفت و تکامل داد .
فلسفه کمونیستی از آنجا قوی است چون به انسان یک جهانبینی متحد و کامل ، منطقی و علمی میدهد . فلسفه سوسیالیستهایی مانند مارکس ، انگلس و لنین علیه دانش بورژوایی ؛ چه رسمی و چه لیبرال و دانشگاهی ، دست به مبارزه زد . ماتریالیسم طبیعی و تکمیل شده مارکس به بشریت مخصوصا به پرولتاریا وسایل شناخت عظیمی را اهداء نمود .

کمونیسم و فلسفه .
مخالفان مارکسیسم مدعی هستند که کمونیستها فاقد فلسفه مستقل خاص خود هستند و جهانبینی شان فقط بخشی از هگل گرایی چپ است ، ولی مارکسیستها بر این باورند که فلسفه آنان آخرین ، کامل ترین ، انسانی ترین و علمی ترین نوع فلسفه در طول تاریخ 2500 ساله سیر اندیشه بشری است .
انگلس میگفت که مارکسیسم ضرورتا آته ایستی است . دو اثر فلسفی وی کتابهای" فویرباخ" و" آنتی دورینگ " هستند . وی خالق فلسفه ماتریالیسم دیالکتیکی یعنی ماده گرایی جدلی است . انگلس در غالب آثارش در جستجوی دیالکتیک در طبیعت بود . اگر مارکس پایه گذار ماتریالیسم تاریخی بحساب آید ، انگلس بنیادگذار ماتریالیسم دیالکتیکی بود . از وحدت این دو فلسفه سوسیالیسم علمی یعنی فلسفه کمونیسم بوجود آمد . او از بحث رابطه میان ماده ، روح و فکر به دو فلسفه ماتریالیستی و ایده آلیستی رسید . وی ماتریالیسم تاریخی را به ماتریالیسم دیالکتیکی ارتقاء داد . انگلس فلسفه را طبقاتی ، جانبگرایانه و حزبی میدانست . ماتریالیسم دیالکتیکی در قرن بیست فلسفه رسمی اغلب کشورهای سوسیالیستی بود .
انگلس میگفت که قوانین دیالکتیکی نه تنها در جامعه و تاریخ بلکه در طبیعت نیز حاکم هستند . در نظر او ماده خالق واقعیت حقیقی و آگاهی انسان است و تفکر نوعی ماده یا بالترین شکل ماده یعنی انعکاس ماده در آگاهی انسان است . زمان ، مکان و فضا اشکال هستی ماده هستند . طبق کشفیات جدید علمی و تجربی انسان توانست بجای سکوی ضرورت از سکوی آزادی به پرواز درآید . امروزه اشاره میشود که فلسفه انقلابی انگلس در قرن بیست جهانبینی جهانی کارگری شد . در ادبیات و هنر مردمی ، انگلس یکی از نخستین نظریه پردازان رئالیسم سوسیالیستی بود .
فلسفه مارکسیسم ، ماتریالیسم است که نسبت به اموزشهای علوم طبیعی باوفاست و مخالف خرافات ، عرفان ، ایده آلیسم ، زبان بازی فلسفی ، سفسطه گری روشنفکری و فلسفه الهیاتی قرون وسطایی است . مارکس نظریه تاریخی فلسفی خودرا ماتریالیسم تاریخی نامید که بخشی از ماتریالیسم دیالکتیکی است . او در باره ماتریالیسم تاریخی به تقلید از هگل میگفت که تاریخ هدف و معنی دارد گرچه برای مارکس خدا موتور پروسه جهانی نبود بلکه انسان شاغل و کارگرکه آگاهی اجتماعی را می آفریند سرنوشت ساز است . فلسفه کمونیستی ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی نام دارد که فلسفه حزب و طبقه کارگر است . این فلسفه در آغاز متکی به فلسفه کلاسیک آلمان و سوسیالیسم تخیلی فرانسه بود و بعنوان جهانبینی موجب نجات فلسفه زحمتکشان از عرفان و متافیزیک و بازیهای فلسفی مدرن بورژوایی شد .
فلسفه کمونیستی برای نخستین بار در تاریخ سیر اندیشه بشر موجب وحدت نظریه و عمل شد . جهانبینی علمی کمونیستها در جستجوی رابطه ماده و آگاهی یعنی پرسشهای بنیادین علم فلسفه است . این جهانبینی ماتریالیسم را با دیالکتیک بشکل عینی و عملی آن متحد میکند و در جستجوی قانونمندی در جامعه ، تفکر، انسان و طبیعت است . مارکس خواهان وحدت میان فلسفه و پرولتاریا بود چون طبقه کارگر برای مبارزه نیاز به یک فلسفه آینده نگر دارد . ماتریالیسم دیالکتیکی تاریخی غیردگماتیک کمونیستی وضعیت مادی جهان را می آموزد که مخالف هرنوع ایدئولوژی غیرعلمی و طبقات استثمارگر است . در این فلسفه مقوله های زمان و مکان اشکالی از هستی هستند.آنان به تکمیل یک سیستم بسته جهان نگری میپردازند . جهانبینی مارکسیستی دارای یک سیستم فلسفی جامع و مانع است . در فلسفه کمونیستی حقیقت عینی در مقابل حقیقت نسبی و حقیقت مطلق بورژوایی و ایده آلیستی قرار میگیرد. درنظر مارکس حتی انتقاد صوری از دین یک انتقاد اجتماعی و دعوت به انقلاب است .
مارکس نخستین بار ماتریالیسم قرن 18 را بخدمت فلسفه زحمتکشان درآورد . کشفیات جدید علوم طبیعی ماتریالیسم دیالکتیک مارکس را تایید کرد . او اهمیت تاریخی...