Skip to main content

دوست گرامی ما که با نام Karl

دوست گرامی ما که با نام Karl
تبریزی

دوست گرامی ما که با نام Karl Korsch یادداشت (کامنت) شماره 95700 را در این بخش نوشته است از یک سو می گوید: ( ..... مارکس خود را فیلسوف نمی دانست و حتی با فلسفه مبارزه می کرد چون او فلسفه را ایده آلیستی و حرف هایش را جامعه شناسی علمی - تاریخی دیالکتیکی می دانست، او فلسفه را یکی از عناصر فرهنگ بورژوائی می دانست! ..... ) از سوی دیگر دوست ما این چنین می گوید: ( ..... مارکس خواهان وحدت میان فلسفه و پرولتاریا بود چون طبقه کارگر برای مبارزه نیاز به یک فلسفه آینده نگر دارد! ..... ) با سخنانی که دوست ما نوشته است سرانجام روشن نشد که آیا مارکس خواهان فلسفه بود یا نبود؟ ***** دوستان گرامی، بیش از نود درصد سخنان کارل مارکس درباره جستارهای اقتصادی است، کتاب سه هزار صفحه ای کارل مارکس به نام: "سرمایه" نیز درباره اقتصاد است، جستارهائی مانند .....

..... دیالکتیک، ماتریالیسم، سکولاریسم، آته ایسم، ایده آلیسم، دین خوب است، دین بد است و ..... در میان نوشته های مارکس برجستگی فراوانی ندارند و اگر کسی نوشته های کارل هاینریش مارکس را خوانده باشد خواهد دید که بخش بزرگ سخنان مارکس درباره جستارهای اقتصادی است، آیا کارل مارکس کتابی سه هزار صفحه ای هم درباره دیالکتیک و ماتریالیسم و دین و ایده آلیسم و ..... نوشته است؟ اما بدبختانه در ایران بسیاری از کسانی که خود را هوادار مارکس می دانند همه سخنان مارکس را رها کرده و سفت و سخت از دیالکتیک و ماتریالیسم و ایده آلیسم و ..... چسبیده اند! هواداران آخوندیسم نیز همه سخنان مارکس را رها کرده و سفت و سخت از این چسبیده اند که دیالکتیک چنین و چنان است و یا ماتریالیسم چنین و چنان است و دین چنان و چنان است و .....

دوستان گرامی، کمونیسم برابر با بیدین بودن یا کشمکش درباره دیالکتیک و ماتریالیسم و ایده آلیسم و چنین چیزهائی نیست، پس کمونیسم چیست؟ پاسخ: بهره برداری مشترک و برابر مردم یک سرزمین از دارائی های آن سرزمین کمونیسم است! اما با مارکسیسم کهن و کلاسیک رسیدن به کمونیسم ناشدنی است و برای کاستی هائی که مارکسیسم در چهره خام و ناپخته اش داشت از دل واژگانی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که همان سرمایه داری دولتی است در شوروی و کشورهای پیمان ورشو نمایان شد! حتی خود کارل مارکس هم در پاره ای از نوشته هایش نوشته است که سرمایه داری برای پیشگیری از فروپاشیش شاید به روشی برای کشورداری دست یازد که سرمایه داری دولتی است و همه جهانیان این سرمایه داری دولتی را در شوروی و کشورهائی مانند شوروی دیدند!

در رژیم شوروی پیشین همگان از بام تا شام کار می کردند و دسترنجشان را دودستی به دولتیان می دادند و دولتیان نیز در کاخ های باشکوهی مانند کاخ کرملین زندگی شاهانه ای داشتند و هر کس گلایه می کرد تیرباران می شد و یا به اردوگاه های کار فرستاده می شد! آیا این است کمونیسم؟ آیا این است بهره برداری مشترک و برابر مردم یک سرزمین از دارائی های آن سرزمین؟ آیا در شوروی سطح زندگی یک پزشک و مهندس و تیمسار با سطح زندگی کارگری که در خانه ای کاهگلی می زیست برابر بود؟ در شوروی بنگاه سرمایه داری غول آسائی که نام آن (حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی) بود دسترنج کارگران و رنجبران و دهقانان را تاراج می کرد و به جیب گردانندگان آن حزب می ریخت و سرمایه داری دولتی با نام کمونیسم در آنجا فرمانروائی می کرد! در رژیم شوروی پیشین دستمزد کارگران در کمترین اندازه و حتی کمتر از دستمزد کارگران کشورهائی مانند آمریکا و ژاپن بود که گردانندگان شوروی آنها را کشورهائی با ساختار سرمایه داری می نامیدند! کار کارگران و دهقانان در شوروی سخت بود اما همواره کارگران و دهقانان در شوروی گرسنه بودند اما گردانندگان شوروی که نخبگانی بودند که (نومانکلاتورا) نامیده می شدند بدون آن که بیل و کلنگ و داس و چکش به دست گرفته و کار کنند زندگی سرشار از آسایشی را در بهترین خانه ها و با بهترین درآمدها داشتند! خواندن کتابی به نام (نومانکلاتورا) نوشته (میخائیل وسلنسکی) برای فهم بهتر ویژگی های گردانندگان رژیم شوروی سودمند است، آیا این سیستم کمونیستی است؟ و آیا فروپاشی چنین رژیمی برابر با از میان رفتن کمونیسم است؟ سرانجام مردم شوروی نیز به خیابان ها ریختند و رژیم شوروی را که بر پایه سرمایه داری دولتی گردانده می شد سرنگون کردند!

دوستان گرامی، برابر دانستن کمونیسم با رژیم شوروی لغزشی دهشتناک است و حتی می توان گفت فروپاشی رژیم شوروی راه را برای پیاده شدن کمونیسم حقیقی در جهان هموارتر کرد اما بدبختانه کسانی که فهم درستی از کمونیسم ندارند تا کسی سخن از کمونیسم می گوید فروپاشی رژیم شوروی پیشین را مانند گرزی بر سرش می کوبند!