Skip to main content

با رفتن قنبر عزیز، من بار

با رفتن قنبر عزیز، من بار
آ. ائلیار

با رفتن قنبر عزیز، من بار دیگر یکی از دوستان خوب دوران کودکی خود را از دست دادم.
بخشی از چه بود و ریشه ی خود را.
برگها فرو می ریزند و شاخه ها می برند و ریشه ها یکی پس از دیگری ترکمان میکنند.
تا خاطره ها برویند و جان گیرند، و به جان جمعی مبدل شوند.

قنبر چه در دوران کودکی و جوانی، وچه هنگامی که بعد از دانشگاه به تدریس و آموزش شاگردانش پرداخت، انسانی بود آزاد اندیش و بسیار دوست داشتنی. دلش همیشه در پی "هوای آزاد" و فرهبخش بود. چه در میان مردم جامعه خود و چه در طبیعت.

از اینرو نیز وقتی تحمل هوای جامعه برایش سخت میشد با دوستانش رو به سوی هوای آزاد کوهستان میاورد. و عاقبت هم در دامن کوه ها برای همیشه از خفقان موجود رها شد.
داغا قار یاغا دوستوم
ساللان گل باغا دوستوم
سن دومان اول، من چیسکین
چیلییک داغا دوستوم.
---
اگر بر کوه ها برف بیاید
دوست من، آرام برخیز و به سوی باغ بیا
تو مه شو ، من ریز باران
نم نم بباریم بر کوه ها.

*
الینده فنار گئدر
باخدیقجا یانار گئدر
ایگیت بی وفا چیخسا
ائلی ده فنا گئدر
---
فانوس با دست حمل میشود
تا چشم کار میکند، حمل میشود
جوان بی وفا دربیاید
خلق اش هم فنا میشود.

خانواده ی بهنام ها، یکی ازخانواده های معروف و پرجمعیت و دوست داشتنی شهر اورمیه است.
که خیلی ها خاطرات و زندگی خوشی با جوانان آنها تجربه کرده اند. و عموهای بذله گویشان.
فواره سازان:
در نوجوانی با دوستی ، علی رغم میل پدر، رفتم به میان مردم ، که در تابستان ، مخارج تحصیلی ام را تهیه کنم. در حیاط اداره شهر داری باید زمین را جهت لوله کشی آب میکندیم. که مسئول پروژه از سوی اداره « عمو بهنام» بود.
با اولین کلنگی که هر دو محکم بر زمین کوبیدیم ، نوک تیز کلنک، لوله آب را سوراخ کرد و آب از دو جا فواره زد!
عمو بهنام از راه رسید و گفت: من گفتم فواره بسازید؟ اینجا که فواره درست نمی کنیم، فواره را در "دروازه بالوو Balov" درست کرده ایم . معلوم است شما چکار میکنید...فواره سازان؟»
و به دین ترتیب ، اسم ما شد«فواره ساز ان» عمو بهنام.
---
داغا قار یاغا دوستوم
ساللان گل باغا دوستوم
سن دومان اول، من چیسکین
چیلییک داغا دوستوم.
---
çiliyək چیلییک از çiləmək: افشاندن آب، زدن نم نم باران ، پاشیدن آب بر روی زمین یا چیزی.