Skip to main content

جوابیه ای به دوست بزرگوار و

جوابیه ای به دوست بزرگوار و
دكتر عبدالستار دوشوكي

جوابیه ای به دوست بزرگوار و ارجمند جناب آقای حسن اعتمادی گرامی
(بخش دوم)
اعتمادی عزیز، اعتماد بزرگترین سرمایه ای شکننده ای است که ما در تعامل با یکدیگر باید به آن ارج بنهیم . من صادقانه آمده بودم به کلن تا گذشته ها را کنار بگزاریم و با یکدیگر نقشه راه آینده را ترسیم کنیم. در سنخرانی کوتاه خودم فقط این جمله را گفتم که "من اینجا آمدستم وام بگزارم حساب باده یکجا کنار جام بگذارم". اما متاسفانه ثابت شده که صداقت و اعتماد متقابلی در کار نیست. عده ای عادت کرده اند خودشان در خفا برای دیگران تصمیم بگیرند، چون می دانند "عوام الناس" شیفته را در هر کجا می توان پای منبر خود جمع کرد. این را بسیاری از کسانی که با این جمع کار کرده بودند و جدا شده اند بعد از کنفرانس کلن به من گفته اند .

بقول ملک‌الشعرای بهار از ماست که بر ماست. گوییم که بیدار شدیم‌! این چه خیالست‌؟ بیداری ما چیست‌؟ بیداری

بیداری طفلی است که محتاج به‌لالاست.

من امیدوارم ملت ما با آن درجه از شعور و خودآگاهی و مهمتر از همه "حرمت نفس خویش" برسند که محتاج به لالائی نباشند. تا زمانی که فرهنگ فردی و شعور این ملت در حد عوام پامنبری باشد، نمی توان به دمکراسی و آزادی دست یافت.

امیدوارم از سخنان رک و پوست کنده من آزرده خاطر نشوی، چون برای جنابعالی هنوز احترام قائلم و بر این فرض و گمان هستم که جنابعالی نیز صادقانه از تصمیم سری از پیش گرفته شده خبر نداشتید.