Skip to main content

با سلام. من یکی از افرادی

با سلام. من یکی از افرادی
Anonymous
عنوان مقاله:
چرا تبریز تب نکرد؟!

با سلام. من یکی از افرادی هستم که ظاهراً موضوع مقاله در موردش است. آزربایجانی و دهه شصتی. تربیت شده در نظام به اصطلاح مقدس، به اصطلاح جمهوری، به اصطلاح اسلامی. بخشی از مساله هویت ماست، من خودم را تورک آزربایجانی میدانم و هویتم را هم دوست دارم و برای هویتم و وطنم مبارزه هم میکنم، جان هم میدهم.
در مورد موضوع مقاله: این همۀ علت سکوت ما در جنبش های سرتاسری نیست. به طور اخص در مورد جنبش دی 96، وقتی فارس ها بین خودشان اختلاف دارند؛ عده ای سلطنت و عده ای جمهوری میخواهند، مشخص است که حرکتشان در نهایت شکست میخورد. چرا باید برای حرکتی که شکست خواهد خورد خون بدهیم؟؟؟ (بماند که اگر پهلوی بخواهد برگردد علیه او لازم باشد سلاح هم بدست میگیریم). دلیل مهم دیگر اینکه ما هیچ اعتمادی به فارسها نداریم. در دو انقلاب مشروطه و 57 آزربایجان هزینه زیادی داد ولی پس از پیروزی دستاوردهای هردو انقلاب از بین رفت.

رضاشاه با یک فرمان زبانمان را ممنوع کرد و فاشیستهایی چون افشار یزدی طرح جداسازی کودکان از خانواده را در آزربایجان مطرح کردند. انقلاب دوم هم به جمهوری اسلامی ختم شد. چه تضمینی وجود دارد که پس از جمهوری اسلامی یک حکومت فارس گرای طرفدار غرب به وجود نیاید و با خیال راحت ما را تار ومار نکند؟ شاید برخی گروهها الان که نیاز دارند قولهایی به ملیت ها بدهند، اما چه تضمینی وجود دارد که بعد از رسیدن به قدرت سر قولشان بمانند. تجربۀ تاریخی قوام-پیشه وری به ما میگوید " هیچ وقت به یک فارس اطمینان نکن".
شاید در نسل قدیم بین فارسها و سایرین نفرت تا این حد نبود. اما الان در داخل ایران در تجربه تماس روزانه این دشمنی را میتوانید حس کنید و به مدد دنیای مجازی بُرد بیشتری هم یافته. در تصادف قطار تبریز مشهد و در سایر مصیبتهای آزربایجان خوشحالی فارسها را میتوانید ببینید و متقابلاً ما هم از مصائب آنها شاد می شویم. آنها دیگر هموطن ما نیستند، آنها دشمن ما هستند. در حال حاضر در مورد ملت ایران یک چیز میتوان بگویم: "دیگر مایی وجود ندارد".
وقتی از هم متنفریم بهترین راه طلاق است. و اگر قیمت آن خون من است، با کمال میل آن را میپردازم. من روزی خواهم مُرد، چه در تختخواب و چه در نبرد. و ترجیح من یک مرگ با شرافت است.