Skip to main content

مغالطه یا سفسطه:

مغالطه یا سفسطه:
آ. ائلیار

مغالطه یا سفسطه:
مغالطه شکلی از « دروغ و درغگویی»ست. آگاهانه یا ناآگانه. که میتواند « تفسر مطابق واقع» نیز نباشد. که تفسر «نادرست از واقع» گفته میشود.

-مثال تپیک که در فلسفه ی یونان هم فیلسوفان قدیم به آن اشاره کرده اند مثال « حلقه زرین» است.
حلقه زرین روکش طلا دارد و درونش از مس تشکیل شده است. فروشنده آگاه یا ناآگاه به این امر حلقه را به عنوان اینکه تمام و کمال از « زر» ساخته شده به خریدار قالب میکند.
-مثال دیگر که مردم عادی دارند همان « رنگ کردن گنجشک و فروختن آن به جای قناری» ست. که اینجا عمل مغالطه آگاهانه است.

- عمل مغالطه در«بحث ها» کار رایجی ست.شخص آگاهانه یا ناآگاهانه میکوشد با اتکاء به بخشی از واقع کل یک چیز را حقیقت جا بزند.که با کل واقعیت تطابق ندارد.

مثلا گفته شود « دروغ انقلاب به وجود میاورد».و کوشش شود آن اثبات شود.اینخا معمولاً یک مغالطه ناآگاهانه صورت میگیرد.

چون میخواهد « تصورات کاذب ذهن» را تنها عامل انقلاب نشان دهد. میدانیم که عامل یک حرکت
« تجارب، تصورات حقیقی و کاذب» است. سه عامل دارد و نه یکی. در مواردی آنها میتوانند عمده شوند.
هر سه یا یکی و یا دو تا از آنها. جمله نمی تواند شامل همه شرایط ها باشد و درست نیست. باید مشخص سخن گفت. کی و کجا، توسط چه نیرویی ، کدام عامل یا عوامل عمده شده و با چه ابزاری، در جهت چه هدفی. و چه نتیجه ای داده.
ندیدن همه اینها و اصرار تنها روی این امر که « دروغ انقلاب می آفریند» یا « حرکت» بوجود میاورد به صورت فرمولی عامل صحیح نیست.

دروغ در صورتی که بر بخش تصورات کاذب ذهن «تسلط» یابد و آنهم بر بخش تصورات درست ذهن «چیره» شود، و بتواند بر ذهنیت «سه چهارم جمعیت» یک جامعه، مسلط شود، و توده را به حرکت دربیاورد ، بله میتواند عامل « تغییر بزرگی» شود . مقطعاً مثبت یا منفی. که در دراز مدت به عنوان «عامل منفی» چهره میگشاید. اما عملاً ، منهای برخی موارد، عمدتاً « تسلط ذهنیت درست» بر بخش دیگر صورت میگیرد و انقلاب یا تغییرات بزرگ حادث میشود. در مراحل بعدی با عمده شدن بخش ذهنیت کاذب، حرکات به « کجراهه» میروند.

در این بحث ها معیار « ذهنیت درست و نادرست» را « ذهن مطابق با واقع- و مطابق با واقعیت بهزیسی عمومی مردم»، «اصول سعادت پایه ای عمومی»، نه اختصاصی، مد نظر قرار داده ایم. نه منافع اختصاصی این یا آن قشر و طبقه اجتماعی.که واقعیت و معیار دیگری ست. و نتایج دیگری هم دارد. که اینجا مد نظر ما نیست. مانند وجود عدم اعدام به «قاتل و مقتول»، وجود «حقوق انسانی» برای ستمگر و ستمده و مانند اینها. که واقعیات عمومی اند. و جزو سعادت همگانی.

« ذهن شناسی» در فلسفه موضوع مهمی ست که به « رابطه عین و ذهن» یا « واقعیت و ایده» می پردازد. راسل فیلسوف هم نوشته هایی در این خصوص دارد.
ذهن شناسی با « بیولوژی، روانپزشکی» نیز ارتباط دارد. اما در فلسفه توجه برآن است که ذهن در رابطه با عین، معمولاً با چهار متد کار میکند: با متد های« تمثیل، استقراء، قیاس، دیالکتیک». از این رو عمدتاً دارای تصورات دو قطبی نسبی «درست و نادرست» است. و در کل ذهن خاکستری ست و نه سیاه و سفید. اما خالی از جوانب « عمده و غیر عمده» نیست.
قسمت نادرست ذهن از «1- برداشت غیر صحیح، 2-نتیجه گیری نادرست، 3- اخبار دروغ، 4- خاطرات نادرست تحلیل شده» تشکیل یافته است.

ذهنیت کاذب چهار قسمتی، تنها یک بخش اش « اخبار دروغ» است. اما این یک «جزء» میتواند در شرایطی عمده شود و اجزاء دیگر را در سایه قرار دهد. در کل عملکرد عمومی « ذهنیت کاذب» برای ما مطرح است. و مهم. با عمده شدن آن که بیشتر در « مردم عادی یا عوام» اتفاق میافتد، و بخش « ذهنیت درست» را فرعی میکند، موجب فنومن « عوام گرایی» میشود. و وقتی افسار عوام به دست « فریبکاران» محلی یا جهانی و یا هردو ، میافتد یا « احزاب» و شخصیت های فریبکار به عنوان « لیدر و رهبر و سیاستمدار» پیدا میشوند « فاجعه» رخ میدهد. به خصوص که در عصر انترنت این مسئله بسیار مهم است و میتواند نقش تعیین کننده بیابد. باید هوشیار بود.

شرکتها، دولتها، احزاب،با بودجه های کلان، که کارشان « تبلیغات: آمیختگی دروغ و راست باهم » است، عملا دارند قسمت ذهنیت کاذب افراد را ، در جهت اهداف خود، قوی میکنند. نتیجه این کار پوپولیسم است. و مردم سواری. از این راه آنها به اهداف خود میرسند. در مقابل کار روشنگر و روشنگری آن است که قسمت ذهنیت حقیقی افراد را قدرت بخشد تا مردم بتوانند به واقع بینی بیشتر برسند. در واقع دو عمل متضاد، دو نبرد، جریان دارد. واقعگرایی یا فریبکاری، مسئله این است.

فریبکاری نهایتاً در خدمت ناقضین حقوق است - و واقعگرایی نهایتاً در خدمت تأمین حقوق مردم.
انتخاب آگاهانه با خود فرد است.