Skip to main content

peerooz گرامی،

peerooz گرامی،
آ. ائلیار

peerooz گرامی،
1-یاوه گویان را «نقاد» ننوشته ام، « بدگویان» گفته ام.
2- نوشته ام معمولا اینطور است که ، در جهان سوم ، کسی اصول نقد را هم آموخته باشد، نمی تواند آنرا پیاده کند. چون مشکل « خصوصیات بدگویی» ، به ارث برده از جامعه ، دارد.
3-قید کرده ام « نقد» اصولی هم باشد، در چنان محیطی، « سوء تفاهم» ایجاد کرده درک نمی شود.
4- گفته ام هر « هنرمند و سیاست گری» را میتوان « نقد اصولی» کرد.
نقد کسرایی:
من به ندرت نوشته ای دیده ام که کوشیده کسرایی را « اصولی» نقد کند. بیشتر « بد گویی» بوده است. علت اش آن است که:
1- او « مدتی عضو حزب توده» بود.
2-میکوشید « شعر تغییر دهنده» باشد.

--
ریشه مشکل، چگونگی«ایده و نگاه» است در مورد قضیه ی فیثاغورثی« هنرمند و سیاست» . بعلاوه « بد گویی» و « برخورد اصولی».
هر دو مورد را گفته ام. اما ببینیم قضیه « هنر مند و سیاست» چگونه می تواند باشد.
مسئله « هنر مند و سیاست» را هرکس( هنرمند و نویسنده)،در جوامع مختلف به اشکال گوناگون برای خودش حل کرده و « با آن زندگی»اش را آفریده است. مثبت یا منفی. و یا توام با هردو قطب. خوب این هم متد خردمندانه ایست که هر کس طبق « فکر و علائق و محیط خودش» قضیه را حل کند. ایرادی به این متد نیست. البته متد ها را نباید صادر نمود و صادراتی کرد. حیات هر هنرمند خاص است و در نقطه خودش قابل توجه. یعنی لازم است « خاص اندر خاص» مورد توجه باشد.در زمان و مکان و شخصیت و ایده. با «متد»ی که برگزیده است.
با توجه به همه اینها از دید من:
1- کسرایی در مورد برخورد به مسئله «حزب و شاعر»،با مسئله « هنرمند و سیاست»اشتباه نشود،و انتخاب حزب توده خطای بزرگی کرد.
2- دید کسرایی در مورد« سوسیالیسم و بلوک شرق»خیالی بود نه واقعی.
3- کسرایی متوجه اشکال ایده ی« ملی گرایی»نبود.

او خودش هم این دو خطای اولی را پذیرفت.
عمل «بدگویی» و «نقد» هم از این دریچه ها وارد شده اند.
---
از زاویه هنری، شعر،چه مال حافظ باشد - و چه مال کسرایی -« شعر تغیبر» دهنده - هر دو هنراند در زمینه خودشان.ضعف و قوت هنری هم « مطلق» نیست، و نسبی ست.معیارها نسبی اند.هرچند کلیاتی هم در هر دوره مورد نظر قرار میگیرد.
ضعف و قوت نیز با همین نسبیتها - جنبه فنی- می توانند مورد توجه باشند.
---
نکات مثبت کسرایی: وفا داریش به:
1- انسان دوستی
2- معترض بودن
3- واقع گرایی
4- هنر ، بود.
---
اما خطای « ملی گرایی» نگذاشت این نکات مثبت آنچنان که « لازم» است، بدون ایراد منعکس بشوند.
و شامل « همه خلقهای ایران و بشریت روی زمین» گردد. مانند کار نرودا، لورکا، ناظم حکمت. با فرض یا عینیت اینکه این شاعران از « ملی گرایی» یک سویه گرایانه بدور بودند.
---
نیاز بود کسرایی انسان دوست در کنار « آرش» و رودابه و غیره، «کوراوغلو» ، و « اصلی-کرم» آذربایجان را هم میدید. و همینطور مال دیگر خلقها را. و همینطور« رومئو - ژولیت» اروپا و دیگر نقاط جهان را.
انسان دوستی، هنر، اعتراض،واقعگرایی، نه تنها زاویه ملی دارند بل زاویه جهانی هم دارند. کار هنرمند است که این زاویه ها را در هم بیاورد، با حفط برابر حقوقی همه آنها. بدون اینکه مبلغ ملی گرایی یکسو نگر باشد و انسان گرایی را زخمی کند.
---
انسان گرایی مولوی و حافظ ،«مذهبی و خیالی و صوفی گرایانه» است. پایه اش بر مذهب و « وهم » قرار دارد. گرچه برای دوره خودشان کار مثبتی بود.
ما نیاز به « انسان گرایی واقع گرایانه، برابر حقوق» و « جهان» شمول داریم. شاید کار نرودا، لورکا، ناظم حکمت، منهای « زوایای ایده لوژیک و ملی گرایانه» ی موجود یا احتمالی، نمونه ی قابل توجهی باشند.
-کار حافظ هم پایه در تصوف دارد. مانند مولوی. امروز به کارهای نوین نیاز داریم. گرچه کارهای همه این نامبردگان برای مکان و زمان خودشان مثبت بود.
---
با توجه به همه اینها، کسرایی و کسرایی ها و حافظ و مولوی، و حتی تمام هنرمندان، با تمام « نکات مثبت و منفی»شان دوست داشتنی اند. نباید« خالص گرا»بود. میتوانیم هنرمندان را آنچنان که هستند یا بودند دوست بداریم، بدون اینکه حق نقد را از حود بگیریم. بدون اینکه نقد را به بدگویی و غرض و مطلق گرایی آلوده کنیم.

انسانگرایی شاملو هم مانند کسرایی اشکال ملی گرایی دارد. هر دوی این هنرمندان نتوانستند
دو زاویه انسانگرایی و ملی گرایی را،جهانی ببینند. منظورم در تک تک آثارشان نیست، بل کلیات «دید» را میگویم. در مجموع اغلب نویسندگان و هنرمندان زبان فارسی اشکال ملی گرایی یکسو نگر دارند.