Skip to main content

وقتی این سطور را میخوانم، از

وقتی این سطور را میخوانم، از
دنیز ایشچی
عنوان مقاله:
اژدر و ائلیار عزیز

وقتی این سطور را میخوانم، از یک طرف شریان خون در رگهایم شدت بشتری میگیرد، از طرف دیگر هیجان بازگشت به سالهای دور ززم بی شائبه و پاک مان در راه آزادی و عدالت اجتماعی. دست آژدر عزیزدرد نکند بخاطر همتش. خبر از میان مان رفتن "رحیم" را برای اولین بار من اینجا خواندم. سرنوشت مشابهی نصیب نماینده سازمان در شهر مان شد. وی را به همین سادگی با ماشین زیر گرفتند و کشته شد.
خواستم اشاره کوتاهی کرده باشم به شهر کوچک خودم "سولدوز". من هم تاریخچه چپ در شهرمان را بصورت یک رمان هفتصد صفحه ای بنام "سولدوزون اولدوزلاری" به ترکی آذربایجانی نوشته ام. امیدوارم روزی امکان تکثیر آن در مقیاس کلان را داشته باشیم.
دست مریزاد.