Skip to main content

-«"قبضه رهبری جنبش" ،

-«"قبضه رهبری جنبش" ،
آ. ائلیار

نیروهای سیاسی و آذربایجان
------------------------------
-«"قبضه رهبری جنبش" ، رفراندوم، مجلس موسسان، قانون اساسی جدید که احتمال دارد قبل از کسب پیروزی تدوین کنند، استقرارحکومت جدید» گامهایی ست که پیش روان «قوم خواهان حکومت جدید با مقوله ملت» با متشکل کردن خود در داخل و خارج، در درون وبیرون حکومت ، پیش می برد جهت حاکمیت خود. با اقتصادی سرمایه داری. و اندکی دموکراسی برای کسب پیروزی.

- نیرو های دیگر ( زحمتکشان ، تبعیض دیدگان ، "برابری و آزادی" خواهان واقعی ) تا وقتی که با « تشکل و مبارزه و "سیاست خاص" خود» نتوانند گامهای مذکور را به سود خود تغییر دهند بازنده اند. همانطور که گفته ام « تعیین کنند توازون نیرو هاست». این توازون اکنون به سود حاکمیت « جریان یک ملت- یک دولت» است. چون « نیروهای دیگر» ضعیف اند. « فاقد تشکل و اتحاد و سیاست خاص خود اند.»

در سیاست عملاً همیشه برنده کسی ست که نیروی بیشتر ی دارد. متشکل تراست. و تئوری سیاسی واقع بینانه پیش می برد. ملیت های تحت ستم، استثمار شده گان ، برابری خواهان واقعی، فاقد « تشکل و تئوری خاص خود» هستند.
آنچه هست درنهایت برای حاکمیت « یک ملت-یک دولت» است. اگر بتوانند پیاده کنند. که شانس زیادی هم دارند.
ولی مشکل جامعه با حاکمیت جدید نیز حل نخواهد شد. مسیر مبارزه بسیار طولانی ست. خیلی خیلی هم طولانی.
------
سیاست درست کنار کشیدن، به من چه گفتن نیست. بلکه سیاست درست آن است که وارد این صحنه شد و هم« علیه حکومت حاکم» و هم برای «کسب سهم بیشتر در حکومت آینده» مانند مشروطیت مبارزه کرد. حتی اگر در نهایت کلاً بازنده هم باشیم.
سیاست درست ربطی به برندگی یا بازندگی ندارد. شکست و پیروزی را توازون نیروها تعیین میکند. سیاست درست تلاش برای احقاق «حقوق خود و حقوق عمومی» ست. هر چند با شکست همراه باشد.
----
راه آذربایجان « تشکیل جبهه متحد» است. قبلا مفصل نوشته ام. اما آذربایجان توان انجام این کار را ندارد. این است که سرنوشتس را نه خود بل دیگران دارند تعیین میکنند. اگر زیاد هم کنار بیایستد بدتر تعیین خواهند کرد.
« اؤزو یئخیلان-آغلاماز».
---
چرا آذربایجان توان فکری تشکیل جبهه متحد را ندارد؟
از زاویه « فلسفه سیاسی» نگاه میکنم:
آخه عزیزان من، با « تئوری های رسول زاده، ائلچی بئی، اردوغان گرایی و ترک گرایی « باکو-آنکارا ، و داوداوغلو» » و یا با گرایش به سیاست« استالین - لنین» در مسئله ستم ملی، یا با تحت تأثیر حرکات جدایی خواهانه جهانی و منطقه ای قرار گرفتن، با چهارچوب سیاست نئوکانها، و در نهایت اتخاذ « سیاست جدایی خواهی» که در شرایط حاضر کاملا « غیر عملی» و تفرقه انگیز، است، که نمیتوان به « اتخاذ یک سیاست کلی برای آذربایجان» در چهارچوبه یک « جبهه متحد» ، سیاسی-تشکیلاتی دست یافت.
این تئوریها در «فلسفه سیاسی-عملی» ، نه تنها نشانه بلوغ فکری نیست بل نشانه « پس رفت » و باعث خجالت و شرمندگی ماست. و به راستی « خجالت آور» است.
آنچه ضرورت دارد به جای این اندیشه های نادرست و اپسگرایانه نهاد در نوشته های زیر طرح شده است:
در مقالات
- ضرورت تشکیل جبهه ی متحد جنبش آذربایجان
http://iranglobal.info/comment/70022

-استراتژی - تاکتیک جنبش آذربایجان
http://www.iranglobal.info/node/11857

----
-سیاست درست و عملی در بعد « آذربایجان و عموم جامعه (ایران):

1-مبارزه برای تحقق « جمهوری فدرالیسم دموکراتیک - هم برای ایران و هم برای ملیت ها»

2- مبارزه برای تأمین عدالت اجتماعی-سیاسی-فرهنگی-اقتصادی برای زحمتکشان « یدی و فکری» در تمام جامعه. در حالت حداقلی: کاهش مقدار استثمار، ارتقاء سطح رفاه، ارتقاءرشد فرهنگی سیاسی و تشکیلانی زحمتکشان. و ارتقاء رشد میزان شرکت آنها در قدرت سیاسی.

3- مبارزه برای تحقق « آزادی و برابری حقوقی» حقیقی و واقعی در سطح کلی جامعه (ایران).
----
این سه راه مکمل همدیگر تمام مسئله نیست ولی کل حداقل مسئله در مرحله « گذار از دیکتاتوری به دموکراسی »ست.