Skip to main content

peerooz جان،

peerooz جان،
آ. ائلیار

peerooz جان،
-سخنان شما با تجربه من هم مطابقت دارد.حق باشماست.بله همانطور است که نوشته اید. «خانیم گلین و عمه قیزی» از اصطلاحات ترکی آذربایجان است و مردم درجاهای مختلف این اصطلاحات را به کار میبرند.حتی کم و بیش در مناطق فارسی زبان.

-چون مردم آمیخته اند. از سوی دیگر هزاره ها با هم زیسته اند.جامعه و حکومتها ساخته اند. هر چند با استبداد و حق کشی و درد. ولی همزیستی نیز داشته اند.
مردمان مختلفی که اکنون در جامعه داریم کم و بیش از زمان عیلامی ها ،حتی پیش از آن، دارند با هم زندگی میکنند. هرچند با جنگها و کشتارها و کوچ ها.شکستها و پیروزی ها. مردمان مختلف امروز، نتیجه مردمان چند هزار سال پیش از میلاد اند.
اگر کسی در زبانهای مرده تحقیق کند، و بدون تعصب به جامعه آن روز و امروز نگاه کند،در هم تنیدگی زبانها و فرهنگها و حتی پیکرهای انسانی را در این خطه و حتی در خاورمیانه به خوبی لمس میکند.

- اما موضوع « موطلایی»:
تجربه خود م نشان داده ما «جسماً نیز در هم آمیخته ایم».
نوه های عمه ام که ده تا بچه اند بر خلاف ما همه موطلایی و چشم آبی اند. به خصوص تا آغاز جوانی. بعضی ها بعدها کم و بیش تغییر رنگ داده اند . ولی کلا مو بور و چشم آبی اند. به خاطر پدر بچه ها که چنین قیافه ای داشت. البته تا جایی که ما میدانیم پدر بچه ها نسل در نسل آذربایجانی و ترکی زبان بودند.
- خواهر دوستم - نسلاً ترکی زبان- تا دوازده سالگی کاملا مو طلایی بود و بعد ها کمی تغییر رنگ پیدا کرد. برخلاف خودش که مو سیاه است.
طرف ما گروه هایی از آذربایجانی ها معمولا در کودکی و نوجوانی موهای روشنی دارند که بعد ها به تیر گی میگرایند. خانواده ماهم چنین خاصیتی داشت.

میخواهم نتیجه بگیرم که « رنگ های مختلف» جسمی، در گذشته های تاریخی درهم آمیخته شده اند و هنوز هم میشوند. و رنگهای جدید به وجود میایند. و یا گاهاً رنگی بیرون میزند و خودی نشان میدهد.
مثلا دوستانی داریم که با ارمنی و یهودی و زردتشتی و غیره ازدواج کرده اند. هر چند نادر اند.
از چین تا روسیه و خاورمیانه و ایران حداقل که ما میدانیم مردمان زیادی با هم آمیخته شده اند.

دوستم ، برادر او ، و پدرشان، قیافه ی روسهای مو طلایی را دارند. در حالیکه نسل اندر نسل اهل یکی از دهات اورمیه اند و ترکی زبان.
---
- رومو و ژولیت آذربایجان یا لیلی و مجنون آذربایجان: و ساری گلین
برابر این دو داستان که یکی عربی و دیگری اروپایی ست، ما داستان « اصلی و کرم» را داریم.
نیمه شعر و نیمه نثر - با ساز عاشق ها می خوانند. فولکلوریک است. و آن داستان عشق پسر آذربایجانی ست به دختر یک کشش ارمنی :
*کرم، قهرمان داستان فولکلوریک آذربایجانی " اصلی و کرم" است. قصه ی دلباختگی اصلی-دختر ارمنی- و کرم -پسر آذربایجانی-ست.
که در پایان داستان هر دو -یکی پس از دیگری- فروزان شده و به خاکستر تبدیل میشوند. عشق.
اصلی چهل روز خاکستر کرم را به دوش خود حمل میکند با این امید که او از خاکستر خود برخیزد.
روز سی و نهم فریب سخن پیرزنی را میخورد و خاکستر را که در حال جان گرفتن بود بر زمین میگذارد.
وقتی امیدش را از دست میدهد خود نیز شعله ور میشود. امید به عشق را.
در جایی نوشته ام:
آنها اصلی را سوزاندند
و همینطور کرم را!
چه بلایی برسر عشق آمد
کسی ندانست!

آی!
گلهای آتش "اصلی و کرم"
عشق را زنده کنید
عشق را!
بگذارید اصلی و کرم
از خاکستر خویش برخیزند.
---
داستان ساری گلین هم در این رابطه است که کلاً گفتم:
موضوع «ساری گلین» - عروس موطلایی، که به صورت ترانه در آمده، درد عشقی ست که محیط نمی گذارد دلباختگان همدیگر را ببینند و بهم برسند. ترانه این موانع را بیان میکند.

داستان «سارا و خان چوبان» - سارا نامزد چوپانی ست- با نام «خان چوبان»- برای اینکه به زور زن فئودال منطقه نشود و از نامزد خود جدانگردد خود را به آب و سیل رودخانه می سپارد. و میمیرد.
در داستان اصلی و کرم دختر ارمنی ست. اصلاً این عشق مشکل اصلی اش همان ارمنی-آذربایجانی( مسلمان) است. که ازدواج دختر کشش با پسر ترک مسلمان تابوست.

----
راستش من در انتخاب عکس ها اصلاً به این فکر نکردم که رنگ قیافه ها چه جوری باشند. فقط خواستم تصویر تاحد ممکن موضوع داستان را نشان دهد. چیزی که از قلم افتاده بود همین موضوع رنگ بود که برایم مهم نبود.
----
درآمیختگی و برادری و حقوق:

در فرهنگ ما ضرب المثلی داریم که گویند: حساب-حساب، کاکا برادر.
یعنی : درست است که برادریم- ولی حقوق مان باید با برابری حقوقی رعایت شود.
نمی شود به بهانه برادری حقوق همدیگر را نقض کنیم.
تجربه ی سده ها و هزاره هاست.