Skip to main content

یک نکته مهم که همیشه جدایی

یک نکته مهم که همیشه جدایی
Anonymous
عنوان مقاله:
ریشه های اعتراض در اقلیم اهواز

یک نکته مهم که همیشه جدایی/استقلال طلبان اتنیکی میگیوند، حق تعیین سرونشت است. جدا از اینکه حق تعیین سرنوشت را چه تعریف کنیم، بایست بدانیم که منطق حکم میکند ابتدا داشته باشیم تا بعد بر اسا آن داشته کاری بکنیم. کسی میتواند غذا بجود که دندان داشته باشد یا طبیعی یا عاریه! هر نوع حقی هم در دوحالت ممکن است داشته باشیم، یا خودمان به دستش آورده باشیم یا دیگران به ما عطا کرده باشند. // حق حیات نخست مادر به ما عطا میکند و هیچ کودکی توانایی حق حیات ندارد مگر مادر و دیگران این حق را برای او قائل باشند، و حق جدایی و استقلال مناطق اتنیکی نیز اول بایست به دست آید. خب معمولش از راه قوه قهریه است، در تمام طول تاریخ این حق به همین نحو به دست آمده است و موارد استثناء نبایست ملاک باشد. این حقی نیست که معمولا یک دولت مرکزی یا اکثریت یک کشور به اقلیت بدهد آن هم به منطقه ژئواستراتژیک جنوب ایران.

هر اگاهی می داند هیچ دلیل منطقی برای ماندن این مناطق در ایران نیست. مناطق دیگر از یزد تا آذربایجان دیگر نشان دادند این مناطق جنوب بهره کشی کامل خواهند کرد. بیشترین شانس (منافع مشترک) بقای ایران از خراسان تا آذربایجان در کنار هم همین مناطق جنوب است. پس این توهم مردم جنوب در چارچوب ایران بتوانند کنترل منابع و سواحل داشته باشند صفر است. / اولین مرحله برای حل یک مشکل پذیرفتن حقیقت مشکل است. جنوب میخواهد هر چه بیشتر امتیاز بیگرد در مقابل بهره کشی ناخواسته از منابعش توسط بقیه ایران، بقیه ایران (البته در حال حاضر عمدتا اقلیت الیگارشی حاکم) هم میدانند اگر امیتاز دهی بیفتد توی فاز باج دهی ، تمام نشدنی است. / همان طور قبلا گفتند، فدرالیسم مُسکن موقت است برای کشورهای مثل ایران (با توجه تجربیات شکست خورده مشابه مانند اقلیم کردستان و کاتولونیا/ شرایط حنوب ایران شبیه این موارد است یعین حیت کاتلان ها در سیستم بسیار مدرن اسپانیا نیز خواهان استقلال بودند چون آنها سرانه تولید ثروت بیشتری داشتند و می گفتند چرا بایست مالیات دهندگان کاتالان جور بقیه اسپانیا را بکشند؟! همین دلیل است که جنوب ایران می گوید چرا جنوب پرآب و ثروتمند با آن همه ساحل و ذخایر فسیلی بیاید جور بقیه ایران بکشد؟!، چراعی که به خانه رواست، بردن به مسجد حرام است!)، این کشورها یا با اقتدار مرکزی میتوان حفظ کرد یا کلا از هم می پاشند و تجزیه می شوند. وضعیت اجتماعی و فرهنگی این قبیل کشورها عقب مانده تر از این حرفها است که بتواند مدل موفق دیگ جوشان ایالات متحده امریکا (دیکتاتوری انتخاباتی نخبگان-الیگارشی در چارچوب فدرالیسم اداری غیر قومیتی) را پیاده سازی شود. یعی اکثر مردم هم بخواهند دشمنان و فرصت طلبان نمی گذارند انجام شود.