Skip to main content

واقعا که آقای لوایی! گرچه از

واقعا که آقای لوایی! گرچه از
آشچی
عنوان مقاله:
ايرانِ بعد از برجام، نوفاشيست ها و پاره شدگى

واقعا که آقای لوایی! گرچه از این نوشته شما تعجب نکردم چون از کوزه همان تراود که دروست! ایران پاره شده چه جور ایرانی است؟ یک نگاهی بکنید به عراق پاره شده، به لیبی پاره شده به یمن و سوریه پاره شده تا ببینید که چه جور ایرانی است. میلیونها آواره سوری که فقط 3.5 تا 4.5 میلیونشان طبق آمار رسمی در ترکیه هستند (طبق آمار غیر رسمی 6 میلیون). پانصد هزار کشته، رنج و بدبختی و آوارگی، محرومیت از تحصیل و بهداشت و کار، آرزوهای برباد رفته میلیونها نفر، تحقیری که پناهندگان هر روز و هر ساعت در کشورهای میزبان متحمل میشوند، خانواده های داغدار از هم پاشیده...البته یک نیمچه کردستان نیمچه مستقلی هم آنجا در شرق فرات تشکیل شده. که نه کسی به رسمیتش می شناسدش و نه استقلال و اراده ای دارد. زیر چکمه 2000 سرباز آمریکایی و فرانسوی و انگلیسی در دهها پایگاه نظامی میشود استقلالی داشت؟

از آن میلیونها پناهنده سوری میدانید چند درصدشان کرد هستند؟ باز طبق آمار رسمی 800 هزار نفر. چرا به آن روژوای آرمانی نمی روند آنها؟ آخر آنجا به کردی هم می توانند آزادانه صحبت کنند.
مبارزات انتخاباتی ترکیه در جریان است. دیروز از یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری ترکیه «محرم اینجه» حرف قشنگی میزد. میگفت: روزی از یک سوریه ای حکایتی شنیدم که خیلی خوشم آمد. آن سوری میگفت که در کشور ما، اعراب کردها را آدم حساب نمی کردند، کردها هم عربها را آدم حساب نمی کردند. علویها سنیها را آدم حساب نمی کردند، سنیها هم علویها را آدم حساب نمی کردند. آخرش این طور شد که در زباله دانیهای «غازی آنتپ» به هم رسیدیم...
برای کسانی که نمی دانند، «غازی آنتپ» یکی از شهرهای ترکیه است که پناهندگان سوری زیادی را در خود جا داده است.
جناب لوایی، اگر استقلال خواهی مد نظر شما در جامعه آذربایجان پایگاه مردمی واقعی داشت، مردم آذربایجان به خاطر این هدف مبارزه می کردند. ولی من مبارزه ای نمی بینم. شما که متخصص بی بدیل اختراع اصطلاحات من درآوردی تهی از معنی مثل «مکتب تبریز» هستید، توضیح بدهید لطفا که «اتاق فكر ( تبريز - باكو - آنكارا ) كه قويترين و موثرترين اتاق فكرى در خصوص آزربايجان و توركهاى ايران است» دقیقا چیست؟ آخر ما مردم در مریخ زندگی نمی کنیم! این شعار بلندپروازانه بی معنی فقط در استادیومها داده میشد. شما تشریف برده اید به آن استادیومها؟ مثلا رفته اید به استادیوم یادگار امام؟ تشریف ببرید لطفا اگر نرفته اید و به چشم خود ببینید که چیزی که آنجا وجود ندارد «فکر» است. فقط احساسات خام است با چاشنی فحشهای رکیک و شعارهای آن چنانی. مبارزه نیازمند تحزب است، نیازمند تشکیلات است. لطف کنید فقط یک تشکیلات استقلال طلب آذربایجانی را نام ببرید که به اندازه انگشتان دو دست عضو داشته باشد. مبارزه نیازمند ادبیات سیاسی خودش است. اگر ادبیات سیاسی مبارزه استقلال طلبی آذربایجان این پوچ نویسیها و بازی کلمات شماست که وای به حال مبارزه استقلال طلبانه!
جناب لوایی، چه شما این نوشته های بی معنیتان را بنویسید و چه ننویسید، تحولات سیر خودش را خواهد پیمود. هم من میبینم، هم مردم می بینند که سیلی ویرانگر در راه است. ولی لطف کنید و نمک به روی زخم مردم نپاشید. در کمال امنیت در آمریکا نشسته اید و برای مردم اعم از ترک و فارس و کرد و عرب آرزوی آوارگی و دربدری و جنگ و بمب و موشک میکنید تا مثلا ایران پاره شود و دل شما خنک بشود! دلار 6500 تومانی، بیکاری، افسردگی، اضطراب ناشی از بازگشت تحریمها، فشارهای روانی و اعتیاد و هزار کوفت و زهرمار این مردم کم بود، حالا شما هم مثل آن حضرات آلبانی نشین، مثل آن سلطنت طلبان بی درد مانند انسانهای سادیسمی در ماتم این مردم جشن گرفته اید و آرزو می کنید این مردم آواره زباله دانیهای کشورهای همسایه بشوند. شما شاعر نیستید جناب لوایی. ارتباطی با شاعر بودن ندارید اصلا. چرا که برای شاعر بودن ابتدا باید وجدان داشت. باید انسان بود ابتدا به ساکن.
مردمی که خودشان مبارزه ای نکرده اند، مردمی که یک حزب و تشکیلات ندارند، هرگز به استقلال نخواهند رسید. اگر هم به چیزی برسند، به توهم استقلال میرسند. مثل آن چیزی که مردم اقلیم به آن رسیده بودند (تازه آنها یک میلیون بار بیشتر از ما مبارزه کرده بودند). تا به امروز با دخالت خارجی کسی به استقلال نرسیده. مردم آذربایجان (که من هم یکی از آنها باشم) حتی برای حقوق بدهیشان مبارزه ای جدی پیش نبرده اند. اگر هم جایی اندک پیشرفتی حاصل شده، با دخالت امثال لواییها بلافاصله به انحراف که نه، به لجن کشیده شده. ایمان دارم قدم اول برای کسب حقوق برابر، رهایی از شر امثال لوایی است.