Skip to main content

جناب ناظر،

جناب ناظر،
کاوه جویا
عنوان مقاله:
شفیعی کد کنی: "من شوونیست نیستم"

جناب ناظر،
1 ـ استدلال شما در طرفداری از انتشار مطلب مستهجن آقای محمدرضا لوایی این است که هرجا که بحثی در گرفت و واژه ی ناشایستی هم گفته شد، طرف مستقیم یا غیر مستقیم بحث می تواند به سوی "ایران گلوبال" بشتابد و در این رسانه با ادبیاتی مستهجن و اوباش گونه به پاسخگویی پرداخته، "تلافی" آن واژه ی ناشایست را درآورد! توجه می کنید که این استدلال تا چه اندازه بی پایه است؟ آیا اگر کسی با دیدن یک آلودگی در جایی برانگیخته شود و در خود احساس تکلیف اخلاقی برای رویارویی با آن کند، باید به پاک کردن آن آلودگی همت گمارد، یا اینکه آلودگی ای ده چندان از خود تولید کرده، جای دیگری را به تعفن کشد تا "تلافی" کرده باشد؟! آیا باید "ایران گلوبال" را مکان رد و بدل هرزگویی کرد تا "شخص خاصی" بتواند "تلافی" کند؟! کوشش من جلوگیری از تبدیل "ایران گلوبال" به فاضلاب رسانه ای است و شما از این کوشش ناخوشنود هستید!

2 ـ شما از یک "واژه" ی دکتر شفیعی کدکنی نتایج دور و درازی گرفته اید که اصلاً ارتباطی با سخنان وی ندارد، از جمله اینکه با ادعای "فحاشی های چاله میدانی و ...های اخیر وی در خصوص لهجه ها و زبان مادری ملل غیر فارس...." کوشیده اید از این سخنان، میدانی برای نمایش درگیری میان تبارهای ایرانی بسازید، که با گوش دادن به فایل صوتی آقای شفیعی روشن می شود که نتیجه ی نامربوطی است.

3 ـ ادعاهایی در گستره ی ادبیات مطرح کرده اید، از جمله اینکه از "ادبیات عقیم و عقب مانده فارسی" نام برده اید و یا نوشته اید: "آقای کدکنی سالها تقلا میکرد با مسوده های کوچه بازاری که خود آنرا شعر مینامد، بخیال خود طرفدارانی پیدا کند، اما چون از استعداد هنری آنچنانی برخوردار نیست،از آن مهمتر نوشته های آخوند مابانه اش بدور از درد و رنج مردم است، نه تنها موفقیتی کسب نکرد، بلکه حتا به گرد پای زنده یاد احمد شاملو نیز نرسید". روشن است که نقد ادب و فرهنگ، هرچند تیز و تند، آزاد و حق هر بشری است. اما به دید من ادعاهایی که مطرح کرده اید، نیازمند آگاهی تخصصی گسترده از فرهنگ و ادبیات است، حال آنکه همین چند جمله ای که در کامنت خود نگاشته اید نشان می دهند که جنابعالی حتی در نوشتن یک متن متوسط نوشتاری دچار خطاهای فاحش املائی و دستوری می شوید، چنانکه برای نمونه واژه ی "اسائه" را به شکل "اساعه" نوشته اید! از این رو موجب شگفتی است که چگونه خود را در اندازه ای دیده اید که ادعاهای مذکور را در رویارویی با استاد ادبیات برجسته ای چون دکتر شفیعی کدکنی عنوان نمایید!
4 ـ نفرتی که از "فارس" و "ادبیات فارسی" در بیان شما موج می زند، چنانکه ادبیات فارسی را "عقیم و عقب مانده" می خوانید، نشان از یک گفتمان قوم گرایانه ی غیر منطقی و غیر علمی می دهد. چنین نگاهی، متأسفانه امکان یک داوری عقلانی و منصفانه را از شما می گیرد و خشم و نفرت را جانشین می سازد. به دید من، به همین دلیل شما (و کسانی چون شما) از گفتگوی مستهجن دفاع می کنید و دوست دارید با دشمن فرضی خود با زبانی سخن گویید که خشمتان را آسان تر بیرون بریزد و همچنین در پی آنید که این خشم را به میدان گسترده ی جامعه ی ایرانی و روابط میان تبارهای ایرانی گسترش دهید. بر خلاف شما، من با امکان به کارگیری زبان مستهجن در رسانه های سیاسی و اجتماعی موافق نیستم. زیرا ،به دید من، زبان توهین و اوباشگری نوشتاری یا گفتاری امکان روشن کردن ابهام ها، نقد منطقی و گفتگوی خردمندانه را از میان می برد.