Skip to main content

آقای Peerooz....از اینکه

آقای Peerooz....از اینکه
lachin

آقای Peerooz....از اینکه احساس مرا درک میکنید خیلی ممنون . بایستی اضافه بکنم که چون ما حاصل و نتیجه یک جامعه استبدادی هستیم, متاسفانه هنوز قدم های اول دموکراسی را یاد میگیریم. کاش ما از کشوری می آمدیم بدون اینکه برخورد فیزیکی داشته باشیم تبادل اندیشه های مختلف و داشتن عقاید مختلف را در چهار چوب Civilized Discussion انجام میدادیم. نوشته بودید که ((من به دلیلی که برای شما قابل قبول و احتمالا قابل درک نیست طرفدار یک پارچگی مملکتم )) .. این جمله شما نه تنها برایم قابل قبول است تازه اگر عقاید من با شما مخالف باشد این وظیفه حقوقی من است که به عقاید شما احترام بگذارم. و اما در باره یک پارچگی ایران...
شاید باور نکنید که من از خانواده ای میایم که نه تنها ( یک پارچگی ایران ) عقیده و ستون اصلی عقیدتی خانواده ام بوده است, حتی برای اثبات این اصل, در مجموع با پدرم و سه برادرم بمدت 53 سال برای این

این مملکت در ارتش و برای ملت ایران خدمت کرده ایم.یک حادثه ناگوار و یک واقعیت تاریخی که تقریبا 45 سال پیش بوقوع پیوست زندگی خانواده ام و عقاید مرا عوض کرد. در بهبوبه های تنش زدائی ایران و عراق در زمان شاه یکی از بردار هایم افسر ارتش در توپخانه رضا پاد مراغه خدمت میکرد ولی بیشتر وقت ها بخاطر آماده باش اضطراری چندین ماه در مرز ایران و عراق در مهاباد مستقر میشد. این زمانی است که یکی از خواهر هایم در دانشگاه تهران مشغول تحصیل بود. یک روز در موقع برگشت از دانشگاه , خواهرم مثل همیشه از دکّه روزنامه فروشی در سر راه , دولا شده روزنامه « فردوسی » را برمیداشت که یک جوان از پشت با انگشتانش باسن خواهرم را گرفته و فشار میداد. خواهرم با این مرد جوان گلاویز میشود. در موقع گلاویزی , این جوان چنان مشت محکمی بر صورت خواهرم میزند که بینی اش شکسته و راهی بیمارستان میشود. بعد از صورت پرونده و کلانتری رفتن ها , دادگاهی برای جرم این آقا تشکیل میشود. در روز حکم اجرا, برادرم نه با لباس ارتشی بلکه با لباس شخصی در دادگاه با خواهرم حاضر بود . متاسفانه رای دادگاه این جوان را بیگناه و تبرئه کرد. تنها به این خاطر که پدر این جوان با اشخاصی که با دربار رفت و آمد داشت دوست بود. در هنگام تبرئه , برادرم به قاضی اعتراض میکند و می گوید که (( من به عنوان یک افسر ارتش از مرز و بوم این مملکت و از ناموس شما در مرزهای این کشور دفاع کرده و میکنم, ولی شما نتوانستید از ناموس و حرمت خانواده گی من در داخل مملکت دفاع بکنید)). این باعث شد که برادرم از ارتش استعفا بدهد که که بعد از دوسال دونده گی و چندین بار حاضر شدن در دادگاهای ارتش, و بلاخره در حضور و بوسیله امضاء ارتشید اویسی از ارتش بدون بازخرید استعفا داد. این برادرم بعد به کشور فرانسه رفته و تحصیلات عالی را تا دکترای دانشگاهی در رشته حقوق و جامعه شناسی سیاسی ادامه داد. نقطه مهم این است که چند ماه قبل از ترور اویسی در پاریس, برادم او را در یکی از ساختمان های پاریس دیده بودو این دیدار تقریبآ به یک ساعت طول کشیده بود. برادرم در کتابی که بعدآ به چاپ خواهد رسید در باره این دیدار و دیدار با کیانوری در آلمان شرقی را از نظر جامعه شناسی سیاسی به چالش کشیده است.
مسئله دوم که عقاید مرا عوض کرد , همین استقلال بحرین بود. بعد از استقلال بحرین, چندین افسران و درجه داران میهن پرست در پادگان رضا پاد مراغه با چندی از ارتشیان در جنوب کشور وپرسنل هوائی در تهران و چندین پرسنل دریائی در جنوب , طرحی برای پیاده کردن واحد های رزمی در بحرین و بازگرداندن این سرزمین به ایران میشوند. ولی رکن 2 ارتش که مثل اداره ساواک عمل میکند از این موضوع باخبر میشود و طراحان این اقدام به اشدترین مجازات محکوم میشوند. و این یک نقطه از تاریخ کشور است که نسلهای آینده حتمآ بایستی اطلاع داشته باشند.
کاربرانی که انگ میهن پرستی میزندد و مرا و اشخاصی مثل من را می خواهند از سرزمین مادریشان به مغولستان , ترکمنستان , ایغورستان و هر ستانی دیگر بکوچانند لطف بفرمایند و بگویند که چند سال برای دفاع از این مرز و بوم در ارتش بودند. در هر حال, از اینکه توانستم با شما بیشتر آشنا بشوم خیلی خوشحالم و بهترین ها را برای شما و خانواده آرزومندم...