Skip to main content

عزیز جان،

عزیز جان،
آ. ائلیار

عزیز جان،
محبوب گرامی، یعنی اینها نمی دانند چکار میکنند ؟
اینها خوب به کارشان آگاه اند و بسیار دقیق هم کارمیکنند. اشکالی نیز در کارشان نیست.
بعکس اشکال در خود ماست. لطفاً مشکل خودمان را به گردن « مدییای فارسی زبان» نبندیم.
آنها « خودشان و ما» را دقیق می شناسند، متاسفانه ما « نه خودمان را می شناسیم و نه آنها» را. و اشکال اساسی نیز در همین نکته است.

حدود 9 قرن بر ایران حکومت کردیم، بدون اینکه « فرهنگ دیوانی خود را» سازمان دهیم. اما « قلمزنان قوم فارس» در این مدت بر « کار دیوانی مملکت» تسلط داشتند. آنها قرنها در آتش دست یافتن
به « قدرت سیاسی» خود را خاکستر کردند، تا اینکه توانستند بعد از مشروطیت با کودتا « قدرت سیاسی را نیز به همراه قدرت دیوانی» به چنگ آورند.

حدود 80 سال است آنها هم قدرت سیاسی را صاحب اند و هم قدرت دیوانی و فرهنگی را. «جناح حکومت و جناح بیرون حکومت» این قوم، دعوایشان برسر«تخت و تاج و میز و زندان» است.
در آرزوی قدرت « هخا و ساسان»اند. بعد از 9قرن با این هشتاد سال خوب میدانند که نباید « قدرت و تسلط و آقایی و پول نفت» را به هیچ قیمتی از دست بدهند. آنها شعارشان این است:
« چو تخت و نفت ام نباشد -تن من مباد». برای این کار هم خوب و دقیق به « قدرت سیاسی و فرهنگ» تسلط دارند. توسط فرهنگ قومی دولتی کرده شده ی خودشان، همه حرکات جامعه را کنترول کرده و در جهت اهداف خود که « حفظ قدرت همه جانبه» است، آگاهانه حرکت میکنند. آنها به «درستی» حرکات « فرهنگی-سیاسی» غیر خودی را که فقط ظاهراً« قدرت شان» را تهدید میکنند، در خدمت اهداف خود « تبلیغ و تفسیر» میکنند . وحرکات برابری خواهی مستقل و نفی تبعیض واقعی را ندیده میگیرند.

چه کسانی « تخت و نفت و ایران اینها» را تهدید میکنند ؟ آنها که ظاهراً زیر شعار « حرکت ملی ترک» یعنی « حرکت ناسیونالیستی ایده لوژی ترکیسم» یا « عربیسم » به « آمریکا و کعبه و باکو-آنکارا» دخیل می بندند، و شعار « استقلال و جدایی» میدهند. و مثلا در « قلعه بابک و ورزشگاه» یا در « الحواز» گرد میایند. و «در واقع حرکاتشان در خدمت قدرتگیری آنهاست». متاسفانه این دوستان با ندانم کاری خود قدرت تبعیضگر را استحکام می بخشند. و خیال میکنند که خدمتی به آذربایجان انجام میدهند. هم رژیم و هم برون رژیمی ها بر « خدمت » آنها به خوبی واقف اند. و در هایهوی آنهاست که حرکات سالم خفه میشوند. ترس همه از حرکات مستقل و سالم و سیاست عملی ست. نه از سنگهای بزرگ و آخور بیگانه.
مدییای فارسی زبان بسیار هوشیارانه این حرکات را در جهت « فرمانروایی» خود سوق داده تفسیر میکند.

آنها معمولا حرکات سالم را منعکس نمی کند. مگر « دیوانه شده اند نفی تبعیض» را تبلیغ کند. یا خبر درستی منعکس نماید؟ وقتی متوجه اند این جریانات « ترکیست و عربیست» در واقع خدمتگزار اند و خطری از این سوی آنها متوجه شان نیست. اینجاست که شروع به « اشاره و تفسیر» میکنند. تا همه چیز در خدمت« رضاشاه روحت شاد» و حفظ قدرت و اقتدار تبعیضگر -حالا به دست هر جناحی از خودشان که شده-قرار بگیرد.

این است که آنها ما را خوب می شناسند. فقط ما خودمان را نمی شناسیم، و
شعار « جدایی» میدهیم. که غیر عملی ست. تازه بعد از نزدیک به یک هزاره حکومت بر مملکت!
آنهم با چشم دوختن به همسایه ها و عموسام. با چه « افکاری»؟ با عقب مانده ترین افکار سیاسی که بر « عثمانیزم و ترکیزم و ژن و نژادگرایی و نفی هویتها» تکیه کرده و یک« ایده لوژی ارتجاعی» ست. آیا ما خودمان را می شناسیم یا سران قوم فارس؟ با این افکار نباید انتظار داشت که کسی ما را جدی بگیرد.

آنچه اینجا قربانی می شود « تر ها» هستند که به آتش خشکان می سوزند. کسانی که « با برابر حقوقی همزیستی می خواهند و جدایی را به خود جامعه و سطح تکامل و انتخاب آن محول کرده اند». اینان هم کوبیده میشوند چون مقدمه تجزیه ارزیابی میشوند.

گویند نادانی سنگی در چاه افکند که صد عاقل از درآوردن آن عاجز ماندند.
این دقیقاً مصیبت ماست.
کودکان سیاسی، به برکت اختناق، شده اند « ائلجه بیلن»، و هر چه سنگ است بر این چاه بیچاره آذربایجان می ریزند. حالا کیست که بتواند آب از آن بیرون بکشد.
یکی به من نوشت: «ما از تجزیه طلبان ترسی نداریم. آنها اهرم اقتدار ماهستند. با طرح آنها ما قدرت میگیریم. ترسمان از « برابری خواهان فدرالیست» است. تجزیه طلبان واقعی اینها هستند چون مردم را با خود خواهند داشت هنگامی که ما از اقتدار خود پایین نخواهیم آمد. بر سر اقتدار و قدرت شوخی نداریم، و آن را بهر قیمتی حفظ خواهیم کرد. بعد از قرنها که در آرزویش سوخته ایم...»