Skip to main content

در امتداد سخن دوستان عزیز

در امتداد سخن دوستان عزیز
آ. ائلیار

در امتداد سخن دوستان عزیز
که زحمت بیان نظر نموده اند:
1- دوستی نوشته «تجزیه طلب سنگر گرفته پشت زبان مادری ».
-خوب عزیز جان، « برابری زبانها و فرهنگها و انتخاب آزاد» را بپذیر، قانونی کن، او هم تجزیه طلبی نکند.
وقتی شما و امثال شما قبول نمیکنید، « شعار فقط و فقط زبان فارسی» داده و پیاده میکنید، اوهم « حق قانونی دارد» به «خاطر ضایع شدن حقوق اش جدایی را برگزیند».
از بام مرغ من یک پا دارد، لطف بفرما بیا پایین. میافتی میمیری!

2- دوست دیگر نوشته«چهل سال از جمهوری اسلامی ویرانگر گذشته باز کسی که خودش را هم روشنفکر میداند زبان فارسی را ویرانگر مینامد! »

- بله حکومت، کشور را ویران کرده، شما و امثال شما نیز با « نفی برابری زبانها و فرهنگها»، توسط زبان شخصی خودتان، که زبان ملی دیگران جا میزنید، « همبستگی و وحدت» جامعه کثیرالمله را « ویران» کرده اید. حالا علی مانده و حوض اش. ندانم کاری شما عمر حکومت را چنین طولانی کرده است. تا وقتی که برابری را نپذیری تنهایی. همه تنهاییم. و این هم خوشی حکومت و طول عمر ویرانی ست.
حالا روشن شد چرا « زبان فارسی در دست شما ابزار ویرانی همبستگی»ست؟». امیدوارم.

3- دوستی نوشته اند:« اگر شما خواهان آموزش به زبان مادری هستید چه نیازی بود دست به اسلحه ببرید و انقلابی شوید؟»
دوست گرامی هیچکس بخودی خود « انقلابی نمیشود. و حتی اسلحه به دست نمی گیرد»، بلکه « شرایط جامعه که ساخته نظام است افراد را انقلابی میکند و اسلحه هم اگر لازم داشت به دستش میدهد».
در نظام گذشته هم مثل نظام فعلی همه درها بسته بود و تنها بند ساواک مانند حالا ساواما، باز بود. همه خواهان حل مسالمت آمیز مشکلات بودند همچنان که اکنون نیز هستند. حل معادله « درهای بسته، بندهای باز ماموران» ، سرانجام علی رغم میل ما به « قیام مسلحانه» ختم میشود و احتمالاً در آینده نیز چنین خواهد شد. با تأسف زیاد.

4-حبیب عزیز ، بله حکومت های ترک در کنار استعمال ابزار « دری دیوانی» در عین حال « با آن عملاً خود را از دیگری» جدا میکردند. نوعی ابزار خود نگهداری » نیز بود. و به قول شما دادن« هویت » به خود.

5- سلیمانی عزیز، ممنون از توجه شما به نوشته ام.

6- تارای عزیز، نوشته اند: « وای به حال روشنفکری که از ملت خود عقب بماند».
-من با تبدیل « روشنفکر به سیاستمدار» با ایده این عزیز موافقم. روشنفکر یا به اصطلاح جدید، و دقیق تر، روشنگر، کارش « جلو و عقب و میانه » بودن نسبت به حرکت مردم نیست. روشنگر کارش آن است که « نکات تاریک» مسایل، حال و گذشته، را بتواند در حد توانش « روشن کند». همین و بس.
باقی کار سیاستمدار است. که « استراتژی و تاکتیک» داشته باشد و « خواسته های مردم و ملت» را جمعی تحقق بخشند.
- من متاسفانه سیاستمدار نیستم . میکوشم برخی «نکات تاریک» را در زمینه های مختلف که « تحقیق میکنم، توسط نتایج آنها» در حد توانم، و به نظر خودم،، کمی«روشن» کنم. هر چند که« آمیزه ی از شکست و موفقیت» باشد.
بر خلاف « گفته های مدیر سایت در صحبت با گوناز» ، با اشاره به من، که جهت « از سر واکردن مسئله» عنوان شد، دارای آن حدی از « تجارب جسمی و روحی و عملی» نیستم که به خود اجازه بدهم با « کسانی که سیاستمداری» میکنند، همصحبت شوم. و بتوانم به قول شما « از ملت خود» عقب نمانم. نه عزیز جان، کار من « سیاستمداری» نیست. گرچه تحقیقم شامل « فلسفه سیاسی» هم میشود. میکوشم نکات مختلف پژوهش خود را که شامل عرصه های « گوناگون مورد علاقه ام» هستند با دیگران« پایلاشام». تا چیزی برای خودم روشن نباشد نمی توانم منعکس اش کنم. اینهم نیاز به پژوهش دارد.
حالا چه در نظر افتد و چه در نظر آید، مسئله دیگران است.

برای من مهم است که بدانم « چرا آن نویسنده فکر میکند : آثار فارسی ترکان دلیل برآن است که زبان فارسی یگانه زبان رسمی و دولتی ست و در آینده هم باید چنین باشد؟ یا برایم مسئله است که بدانم چرا مردم میگویند: خدا همه چیز را می بیند؟ و... یا این که چرا میگویند : «چیز» هم «نیست» میشود؟« نیستی» یعنی چه؟ چون به قول ضرب المثل مردم« کی ان گیر»، مگر نه این است که « چیزی برای همیشه گم نمیشود؟»
خوب، اینها ربطی به سیاستمداری ندارد. و متاسفانه یا خوشبختانه زمینه های کندوکاو من اند. که در نوشته هایم منعکس می شوند. من برای هر نکته کوچک مجبورم به دهها مطلب رجوع کنم. تا بتوانم « سخنی» را پیش رو بگذارم.

ممنون از شما و همه دوستان که رنج مطالعه ی سخنان را برده اید.