Skip to main content

ما آذربایجانیها مشکلات زیادی

ما آذربایجانیها مشکلات زیادی
آ. ائلیار

ما آذربایجانیها مشکلات زیادی داریم. یکی از اینها مشکل نوشتن به زبان مادری ست.
همه نمی توانند« فکر و احساس و ذوق و استعداد» خود را با نوشتن به زبان مادری خود بیان کنند. چون نگذاشته اند به زبان خود تحصیل کنند.«اجباراً» به فارسی نویسی روی میاورند.اینجا در«روح فرد»عمداً چه حادثه ای را ایجاد کرده اند؟assimilation آسیمیلاسیون.
-عمل خردمندانه آن است که شخص تا میتواند بکوشد روح خود را از«زنجیر» این حادثه ی تحمیلی و ویرانگر،رها سازد،در همان حال که اجباراً فارسی نویسی میکند.
- اما فاجعه آسیمیلاسیون به اینجا ختم نمی شود. شخص در همان حال «در اسارت فرهنگ» آسیمیله کننده نیز قرار دارد.اینجا هم لازم است«فرهنگ تحمیلی»را اتومیک زیر نقد«علمی-منطقی»بیرحمانه ببرد و سره و ناسره را از هم جدا کند.
این نیز با روش علمی-منطقی و تحقیق مسایل ممکن است.
سه عنصر بیماری چپ: ملی گرایی فارسی،دیکتاتوری،آسیمله بودن.

بهر صورت باید روح خود را از بند این سه عنصر رها ساخت.« فرهنگ ملی گرایی» عمدتاً در درون خود « چیزی از ارزشهای عموم بشری»حفظ نکرده است و نمی توانست هم حفظ بکند. چرا که در چنین حالتی« ملی گرایی» خود را از دست میداد.

فرهنگ چپ ایران نیز عمیقاً«آغشته و آمیخته»به این «ملی گرایی تبعیضگر فارسی»ست.از طرف دیگر ارزشهای عموم بشری چپ را نیز با«دیکتاتوری» آمیخته اند.خود فرد چپ هم آسیمیله است. این است که چپ فلج شده. راه حل جدا نمودن این دو عنصر ارتجاعی از ارزشهای عموم بشری«یا هومانیستی»چپ است.در عین حال که حقوق و ارزشهای عموم بشری هر فرهنگی را ارج میگذاریم.
و ترک دیکتاتوری.
تشخیص« ارزشهای عموم بشری یک فرهنگ»و آمیخته نشدن به«ملی گرایی منفی خودی یا ملی گرایی که حقوق دیگری و بشری» را نفی میکند، کار راحتی نیست. ولی انجام آن ممکن است. تحقیق، تحقیق،بازهم تحقیق مستقل.شخصاً باید همه چیز را پژوهش کرد.هیچ کلمه و مقوله ای نمانده که اینان به زهر آغشته نکرده باشند.
--
در افسانه آرش دقیقاً یک مسئله ی ناسیونالیستی مرکزی،مطرح است.آنهم مقوله«مرز»می باشد.
عدم تشخیص این مسئله از سوی یک فرد هومانیست چپ، مشکلی بزرگی ست،که تنها خود فرد با تجدید نظر در شناخت فرهنگ رسمی و با تحقیق می تواند آنرا رفع کند.
تیر آرش هدفی جز گسترش ناسیونالیسم فارس نداشته و ندارد.کسرایی هم نتوانست آنرا مخفی کند.
_
داستانهای رزمی و عشقی آذربایجان سرشار از تجلی عالی ترین احساسات و خصلتهای انسانی اند.
صمد و بهروز و نابدل این موضوع را دقیق تشخیص داده بودند.
در داستان کوراوغلو که مبارزه علیه فئودالیسم و ستمگری خانها و پاشا ها مطرح است،در عین حال داستان پراز عشقها و دوستی ها و خصایل مادرانه و فداکاری و عشق به حیوان و ... است. هر گوشه و بند این داستان روح انسان را از عشق و دوستی و فداکاری و مبارزه سیراب میکند.
داستان اصلی و کرم در یک کلام قصه « خاکستر عسق»است. و یکی شدن انسان با طبیعت. کرمی که آتش است با جانش چنان با کوه و چشمه و آب و گیاه یکی میشود که آنها را به سخن گفتن وا میدارد و کلام آنها را راهنمای خود میکند.
نوشتن در مورد این موضوعات کار بسیار سختی ست که باید همچون کوراوغلو با قرات و ایواز و نگار و دلی ها یکی شوی و چون کرم با طبعیت و اصلی بسوزی و خاکستر شوی تا بتوانی چیزی را منعکس کنی.
کار سترکی ست که در انتظار شیفگان خود است.کاری که بخشی از فرهنگ عموم بشری ست.
---
داستان«عرب زنگی»،قصه عشق و رزم است.دختری معروف به این نام در قلعه ای که حکومت میکند سوگند خورده با جوانی که بتواند او را در رزم تن به تن شکست دهد ارداج خواهد کرد. اسماعیل که به دنبال یافتن عشق خود ، دختری به نام« پری راهی ست به گیر عرب زنگی میافد و از او شکست میخورد تنها در بار آخر بر او پیروز میشود که خرمن گیسوانش راز او را آشکار میکند. عرب زنگی پابپای اسماعیل برای یافتن پری کوه و دشت را در مینوردد و او را یافته و همگی به پیش پدر اسماعیل که پاد شاه است میروند. اما پدر چشم به پری دارد و بازوان نیرومند اسماعیل را با حیله در طنابی از چله کمان به بند میکشد.
اسماعیل جوان و دلیر سوزناک از پدر خود « امان» می طلبد:
یای کیریشی کسدی قولاریمی
داغلار داشلار چکمیر آه-زاریمی
جوانم بئی بابا
آمان دیر بئی بابا،
زای ائتمه منی(زای: ضایع)...

«چله» بازوانم را برید
کوهها هم تحمل دردم را ندارند
جوانم خان بابا
امان، خان بابا، نابودم نکن...

اما بابای بیرحم توجهی به امان خواستن او نمی کند و تنها با مبارزه عرب زنگی اسماعیل رها میشوند و به پری میرسد.
اما عرب زنگی چی؟ عشق او چه میشود؟ آیا ممکن است عشق آزادانه ای بین این سه تن وجود داشته باشد؟ باید داستان را خواند و دید.
اگر وجود داشته باشد چگونه می توان آنرا تحلیل کرد؟