Skip to main content

نوشته ام ، راه درست آذربایجان

نوشته ام ، راه درست آذربایجان
آ. ائلیار

ادامه
نوشته ام ، راه درست آذربایجان :شعار «کسب حقوق ضایع شده»است.
مشکل آذربایجان مشکل « حقوقی »ست. مشکل نابرابری ست. در همه چیز و هر چیز.
« آذربایجان نیاز به کسب حقوق ضایع شده و عدالت اجتماعی و برابری حقوقی دارد که امور خود را خودش اداره کند».

آذربایجان با طرح «ملی گرایی،ترکیسم، بوزقورت و اسلام و غیره »نمی تواند مشکلات خود را حل کند. این مقولات جامعه آذربایجان را در داخل خود و حتی در سراسر کشور « شقه-شقه» میکند و از وحدت عملی باز میدارد.

دوستان دچار خطای بزرگی هستند که با طرح این مقولات خیال میکنند میتوانند نیرو بسیج کنند.پوپولیسم گرایی راه اندازی کنند.
«پوپولیسم»بازی و ناسیونال-ترکیسم بازی به فرض اینکه بگیرد، و حتی آذربایجان موفق شود « به اداری امور خود» برسد.یا حتی در شرایط استثنایی« جدا »شود، باز هم -با تأکید- مشکلاتش حل نمی شود و به مشکلات بسیار بزرگی برخورد میکند.

که خواهند آمد.
مشکل اول:
-این راه هزینه جبران ناپذیری دارد. مسیر انتخاب شده : « ناسیونال-ترکیسم -بوزقورتیسم، جدایی - آذربایجان بزرگ»،
اول جامعه آذربایجان را شقه-شقه میکند
دوم از حمایت دیگر نقاط جامعه محروم میکند
سوم « مدعیان ارضی» توسعه گری میکنند
چهارم سرکوب و کشتار آغاز میشود
پنجم شکست قطعی ست.
یعنی تحقق فرض بالا ، « اداره امور یا جدایی» با ایده لوژی ناسیونالیسم -ترکیسم ممکن نیست .
یعنی نه راه کسب حقوق و اداره ی امور است و نه راه آذربایجان واحد.

پس راه کدام است؟
گام اول:
- طرح حقوق، کسب اداره امور، بدون شعارهای دیگر. ( ناسیونالیسم و پوپولیسم بازی و جدایی خواهی و...)

گام دوم:
این گام وقتی ست که اجباراً نیاز به آن باشد و شرایط جهانی و منطقه ای توان پذیرش داشته باشد. یعنی:
-در حالت نارضایتی عمومی مردم آذربایجان از عدم امکان اداره امور و برابری و عدالت اجتماعی، به علاوه آماده بودن شرایط
« داخلی -منطقه-جهانی» برای جدایی،- با تأکید بر آماده بودن همه شرایط- طرح شعار « استقلال»، میتواند ضرورت بیابد. در صورتی که مردم موافق و خواستار تحقق مسالمت آمیز آن باشند. و زیانهای احتمالی پیش رو را پذیرا باشند.
----
مشکل بزرگ دوم:
خود راه ایده لوژی « ناسیونالیسم-ترکیسم-پوپولیسم» است که گفتم مقدمه پرتگاه فاشیسم است.
این سخن بسیار سنجیده عنوان میشود و به هیچ وجه جنبه شعاری ندارد. شاید دوستان بگویند: این چه حرفی ست، مگر ما
و خواسته هایم مثل موسولینی و هیتلر است که این حرف را میزنید؟ منهم از ته دل میدانم و قبول میکنم که ما ها مثل آنها نیستیم. اما اینجا حکمتی هست که باید عمیقاً و به دقت مورد توجه واقع بشود:
مگر فکر میکنید هیتلر و موسولینی و مانند اینها آدمهای عجیب غریبی بودند؟ نه، به درستی نه ، هیچ چیز شگفت انگیز بدی در آنها نبود که شاخشان را مردم از دور ببینند. همانطور که نوشته هایشان نشان میدهد در آغاز آدمهای معمولی، خیر خواه، حق طلب،سیاستمدار بودند. اما وقتی پا براه گذاشتند، به راه « ناسیونالیسم، به فکر خود بودن، خودی و غیر خودی کردن، گناه را به گردن دیگران بستن، خود را بهتر از دیگری دانستن، برای خود افسانه و توتم بافتن، به خون خود مفتخر شدن، خودی را در خون خود جستن، قدرت خود را افزودن،پوپولیسم و بسیج مردم و مانند اینها، راه خود را کوبیدند. هیتلر شعار رفع بیکاری، اتحاد زادگاه خود اتریش و آلمان را میداد. و موسولونی تکیه اش بر ملی گرایی بود...
گفته اند « تو پای به راه بگذار، هیچ مپرس، خود راه بگوید ات که چون باید رفت.» راه آدم را میسازد. این راه بود که از هیتلر و موسولنی، فاشیست ساخت. راهی که در آغاز بسیار هموار مینمود.
و قتی پا از خانه بیرون میگذاریم ، همه راه ها در آغاز « صاف و هموار به نظر میایند»؛ و پرتگاهها مخفی اند. راه انسان را میسازد و به آخرین سرعت میرساند. پرتگاه که ناگهان سبز میشوند آدم را به ته دره میفرستند.
خمینی هم آدم معمولی بود. ولی راهش از او هیولا ساخت. همینطور پولپوت و دیگران. وقتی با آخرین سرعت در راه صاف و هموار با ماشین ات میروی و هیچ از پرتگاه نمیدانی مرگ تو حتمی ست. راهی که مورد بحث است در انتهایش پرتگاه فاشیسم قرار دارد.
غیر از شعار « حقوق و برابری» هر شعاری دیگری با مفهوم ملی گرایی به فاجعه ختم میشود. نباید فریب پوپولیسم را خورد و به ملی گرایی و ضمائم اش تسلیم شد.
---
شرایط دائما حساس تر میشود. تنها راه درست « طرح شعار « حقوق و برابری»ست. خطای ملی گرایی شکست آفرین است.
شریعتمداری در مقابل خمینی مثبت بود. حرکت خلق مسلمان راه « کسب حقوق» نبود. یک ماجرا جویی بود. در شرایطی که شکست حتمی بود. خمینی حداقل 80 در صد مردم را با خود داشت.
ادامه دارد