Skip to main content

شتر سواران

شتر سواران
آ. ائلیار

شتر سواران
------------
در یک آبادای، وسط بیابان، سه تن احوال خاصی داشتند.
دوتن به دنبال شتر خود بودند. و آن دیگری بیمار بود.

وقتی گم کردگان، سوار بر اشتر خود باز گشتند مریض خوابیده بود.
گفتند: بیدارش کنید تا شادی ما را ببیند
پیر آبادی گفت: شما شاد باشید . خواب او ابدی ست!

پیر که این بگفت، خود نیز دراز گشید و به خواب ابدی فرو شد!

سواران به خانه ها در آمدند، اما کسی آنجا نبود!

تا علت باز یابند، بادی زوزه کشید و توفانی از گرد و خاک برخاست . ..
و ظلمت مستولی.
دیگر نه شتری ماند و نه سواری.

گویند همه چیز در تپه هایی از گرد و خاک مدفون شده بود.