Skip to main content

ادامه

ادامه
آ. ائلیار

ادامه
2- اسماعیل از هنگام 18 سالگی در کدام جنگها شرکت کرد و چه پیشامدهایی برای طرفین و مردم رخداد؟
خود اسماعیل در این میان عملاً چه کارهایی انجام داد؟ آنها چقدر با افکار خود او خوانایی داشت؟
اینها موضوعات قابل تحقیق و بررسی ست ، آنها را به عهده علاقمندان میگذارم.
چیزی که روشن است « تشکیل حکومت مرکزی از راه پایان دادن به قدرتهای ملوک الطوایفی، کم و بیش در یک دهه، تحقق یافت. اما عملاً تا مرگ اسماعیل تغییرات « مثبتی در زندگی مردم» تحقق نیافت و نمی توانست هم بیابد. این تغییرات مثبت از عهده اسماعیل و اسماعیل ها ، طریقت صفوی، خارج بود. زندگی بهتر نیاز به صنعت جدید، اقتصاد و نطام کشور داری دموکراتیک داشت که با جامعه گرفتار در سنت هزاران ساله بیگانه بود و نیاز بو د که زمان طی شود.

اما آیا اسماعیل میتوانست با « افکاری» که داشت، اصلاحات کوچکی در زندگی مردم انجام دهد؟ او عملاً در جنگها بزرگ شد و عمر کوتاهش این امکان را نداد. از سوی دیگر « طریقت صوفی صفوی» مانند هر « آیینی» بسته و دگماتیک بود . هر چند که مثل هر آیینی سخن از « عدالت و عدم ظلم و زندگی بهتر و اخلاق خوب» میگفت.
« افکار» خود اسماعیل، تا چه پایه با « طریقت صوفی صفوی» خوانایی داشت؟ باز موضوعی ست قابل تحقیق علاقمندان . اما افکار اسماعیل به عنوان « پیر طریقت» ، خودش میتواند قابل توجه باشد. و از زاویه دیگر چون بعد از نسیمی بعنوان یک شاعر قدرتمند در زبان ما مطرح است میتواند توجه را به شعر خودش جلب کند.
افکار اسماعیل را مقولات « خدا، قران، پیغمبر، امامان، علی، قیامت و کافر و مومن و ...» از زاویه « مذهبی» و اخلاقی، تشکیل میدهد. اما با وجود همین اعتقاد دینی، از آنجایی که چرخ « دنیا و زندگی» با « روغن اعتقاد» نمی چرخد، بلکه کار خودش را بی توجه به « اعتقاد شخص» انجام میدهد، انسان به ناچار « افکار و رفتار» خاص خودش را می یابد. که آموزگار آن زندگی ست.
قابل توجه است که ببینیم اسماعیل با وجود گرایش دینی، که مسئله اش برایمان حل شده است، چگونه به زندگی، تجارب و زشتی و زیبایی هایش مینگریست؟ به عنوان یک شاعر، یک رهنما، یک رهبر سیاسی در دوره ی خودش.
از سوی دیگر شاید جواب همین نگرش، پاسخ این پرسش نیز باشد که
-چرا اسماعیل هنوز که هنوز است در میان باورمندان به طریقت صوفی صفوی، علی گرایی، و « اسماعیل خطایی » گرایان مقام « مقدسی» دارد؟
کسی نمیداند چه مقدار از اشعاری که به نام او معروف است واقعاً کار خود شاه اسماعیل خطایی ست.
اما هر مقدار که متعلق به او باشد ، باز نشان دهنده ی مقام بلند روحی و شاعری اسماعیل در میان دوستدارانش دارد. نزدیک شدن به چرایی این امر ، پرسش نوشته است.

شناخت اسماعیل خطایی، نیاز به نوشتن کتابها دارد و در این مختصر نمیگنجد.
-لازم است همه مکاتباتش بررسی شوند
- دیوانش تحلیل شود
- زندگی او بعد از 18 سالگی در بعد سیاسی ، نظامی، فرهنگی ،
-اجتماع زندگی او در بعد داخلی و سیاست خارجی مورد توجه قرار گیرد
- افکار خود او، طریقت صوفی صفوی، ریشه های اعتقادی سهروردی، حروفی گونه و... بررسی شوند.
- و دهها موضوع دیگر . تاشاید بتوان پرده از روی شخصیت اش برگرفت. با پرستش و لعنت مشکل حل نمی شود.
اسماعیل نه تنها در زمان حیاتش خداگونه پرستش میشد، بل اکنون بعد از قرنها باز همچنان در بین دوستدارانش پرستش میشود، چرا؟ پاسخ چند جانبه محتاج پژوهش نوین است. آنچه تاکنون نوشته اند مشکل گشا نیست.

----
نظرات منفی، در میان آذربایجانی ها، پیرامون شاه اسماعیل:
- شاه اسماعیل با ساختن قدرت متمرکز به فارسها خدمت کرد.
- شاه اسماعیل زبان ترکی را دور انذاخت زبان فارسی را رسمی کرد، حتی زبان ترکی را ممنوع ساخت.
- شاه اسماعیل با رسمی کردن مذهب شیعه به فارسها خدمت نمود.
اینها و مانند اینها نظراتی ست که « نئو عثمانیست های وطنی» یا « نئو ترکیست ها ی آذربایجانی» بیان میکنند.
که ارزش توجه ندارند.
اما در مورد عثمانی و آذربایجان :
نامه سلطان سلیم به شاه اسماعیل و شعار نئو ترکیست های ما قابل توجه است:

« اگر سنت خلیفه محمد را نپذیری[ وسیله کردن دین] و بلاد و نواحی قلمرو حکومتت را به تمام و کمال جزء متعلقات و ضمیمه ممالک محروسه عثمانیه نکنی[ هدف اساسی]،عسگر ظفر ... چون اجل مسمی برسرت فرود میاید و ... دمار از روزگارت بر میاورد...»
یعنی « سرزمین ات را به دست عثمانی بده»
مقایسه شود با شعار « تبریز، باکی، آنکارا».
آیا این شعار در واقع ترجمه ی افکار دیروزی سلطان سلیم، برای امروزیان آذربایجان نیست؟ چرا؟


ادامه دارد