Skip to main content

دوستان گرامی، مر شما را گفته

دوستان گرامی، مر شما را گفته
تبریزی

دوستان گرامی، مر شما را گفته ام پیش از این بارها که کرد بودن برابر با پانکرد بودن نیست! همچنان که عرب بودن برابر با پان عرب بودن نیست و ترک بودن برابر با پان ترک بودن نیست! و نسزد ما را که به کار گیریم واژه کرد را به جای پانکرد و واژه کردها را به جای پانکردها ! و این که گویندگان و نویسندگانی به جای آن که بگویند پانکردها چنین و چنان کردند می گویند و می نویسند که کردها چنین و چنان کردند دچار لغزشند! بی آن که دریابند کرد، کرد است و پانکرد، پانکرد اما کرد بودن برابر با پانکرد بودن نیست! از دیگر سو این رژیم آخوندی است که می خواهد میان کردها و آنان که کرد نیستند با به کارگیری سخنانی مانند آن که کردها چنین و چنان کردند با روش: "چند دستگی بینداز و فرمانروا باش!" فرمانروائی ننگینش را دنبال کند و آن کسان که دانسته یا نادانسته به جای واژه پانکرد واژه کرد را به کار می برند آب به آسیاب .....

..... دوزخبانان رژیم ولایت فقیه می ریزند!

دوستان گرامی، در چند روز گذشته کسانی که خود را چپ گرا می نامند (و البته هیچکدام نیز چپ حقیقی نیستند!) برای پانکردهای راستگرا و هیتلرنامه نویس روضه خوانی و نوحه خوانی کردند! همان پانکردهای راست گرائی که لاشه مرده هایشان را در پرچم من درآوردی کردستان بزرگ می پیچند و به خاک می سپارند! در کجای جهان چپ گرا بودن و کمونیست بودن و سوسیالیست بودن با زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم سازگاری دارد و چرا این چپ ها چنین می کنند؟ برای آن که چنین کسانی دچار بیماری دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) و دچار بیماری نان به نرخ روز خوردن و همرنگی با دیگران برای خوشایند آنان (اوپورتونیسم) هستند! کسی که خود را کمونیست می داند باید مردم کوچه و خیابان را رهبری کرده و به دنبال خود بکشاند نه این که به دنبال مردم کوچه و خیابان کشیده شود! و کسی که خود را کمونیست می داند باید دیگران را همرنگ خود کند نه این که برای خوشایند دیگران همرنگ آنان شود!

برای نمونه اگر کسی یک ناسیونالیست پانکرد باشد و بگوید مردم شهرهای کردنشین برای تازش رژیم آخوندی به پانکردها اعتصاب کردند و سپس با آب و تاب به ستایش از این اعتصاب داد سخن دهد مایه شگفتی نیست اما هنگامی که همان سخنان پر آب و تاب را درباره اعتصابی که به سود راست است کسی که خود را کمونیست و چپ گرا می نامد بر زبان می آورد چه باید گفت؟

باری، پیش از این گفتم کردها که نه بلکه پانکردهای راستگرای هیتلرنامه نویس بزرگترین هنرشان تازش به چند پاسگاه مرزی و کشتن چند سرباز و مرزبان گرسنه است! همان سربازان و مرزبانان گرسنه ای که فرزندان کارگران و دهقانان و رنجبران دردمند و بی پول و ندار و گرسنه ای هستند که در رژیم دوزخی ولایت فقیه با پول و پارتی نمی توانند جلوی رفتن فرزندانشان را به سربازی بگیرند و همگی نیز دشمن رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه هستند! در رژیم دوزخی ولایت فقیه فرزندان سرمایه داران و زرسالاران به سربازی نمی روند تا کشته شوند و این بی پول ها و بی پارتی ها هستند که گوشت دم توپ می شوند!

حامد محمدی فرزند خلیل محمدی نمونه ای از این سربازان گرسنه است! حامد محمدی در تاریخ چهاردهم تیرماه سال ۱۳۷۸ در تبریز زاده شد، (چهاردهم تیرماه سال ۱۳۷۸ برابر است با چهار روز پیش از هجدهم تیرماه سال ۱۳۷۸ که اراذل و اوباش رژیم آخوندی به کوی دانشگاه در تهران تاختند و آنجا را ویران کردند!) حامد محمدی نه هوادار رژیم ولایت فقیه بود و نه یک حزب اللهی خرمقدس! نماز نمی خواند، روزه هم نمی گرفت، به مسجد هم نمی رفت و مانند همه ایرانیانی که مغزشان با گچ پر نشده است به پرت و پلاهائی که آخوندها در منبرها برای خر کردن مردم می گفتند پوزخند می زد! خانواده حامد چون پولدار و میلیاردر و سرمایه دار و زرسالار نبودند نتوانستند با پول و پارتی از رفتن حامد به سربازی جلوگیری کنند! از این روی حامد به سربازی رفت و در تاریخ یکم خردادماه سال ۱۳۹۷ هنگام تازش چند پانکرد در سردشت کشته شد! حامد هنگام کشته شدن هنوز نوزده سالش به پایان نرسیده بود!

حامد محمدی نه حضرت آیت الله بود و نه تیمسار و سرتیپ و سرلشکر بلکه سرباز گرسنه ای بود که حتی از تیراندازی و جنگ نیز چیزی نمی دانست! البته پس از کشته شدن حامد محمدی هیچ یک از کمونیست هائی که برای کشته شدن پانکردهای راست گرای ضد کمونیست روضه خوانی می کنند برای حامد نه روضه خواندند و نه شعر نو سرودند و نه شعر کهنه! و سمینار و کنفرانسی هم برپا نکردند! البته حامد نمونه ای از سربازان گرسنه است وگرنه نمونه ها فراوانند!

رژیم آخوندی هم بهترین بهره برداری ها را از کشته شدن حامد محمدی بیدین و بی نماز و روضه خوار و ضد آخوند کرد و او را شهید والا مقام اسلام نامید و نمایش های فراوانی را برای .....