Skip to main content

بر طبق گزارشات غیر قابل تردید

بر طبق گزارشات غیر قابل تردید
Anonymous
عنوان مقاله:
مرغ عشق

بر طبق گزارشات غیر قابل تردید دونالد عزیز و مهربان یا بهتره بگیم "مرغ عشق" عاشق "اون" رهبر کره شمالی شده . با سفر "این" به شمال و ملاقات با "اون" معلوم شد "این" و "اون" هم قبلا عاشق و دلداده یکدیگر بوده اندولی بروی خود نمی آورده اند . مونده که "مرغ عشق " عاشق "این" رهبر کره جنوبی هم بشود تا "مثلث عشق " به سرکردگی "مرغ عشق " در صحنه جهانی ظهور بیرونی یابد . " دونالد عزیز " در ملاقات اول به " اون" فرمودند
پیش تو مردن به هر دم از شکر شیرینتر است
مرده داند این سخن را تو مپرس از زندگان
"اون " در جواب فرمود :
در مکتب عشق ما، هوس ممنوع است
با آینه ماندن به قفس ممنوع است
ما پیرو مــــــــــــــــرغ عشق باید باشیم
بی دلبر خویش یک نفس ممنوع است
"این" جنوبی هم

"این" جنوبی هم که از فرط خوشحالی کنترل احساس خود را پاک از دست داده بود در کاخ خود قاطی کرده بود مانند جوجه های یکروزه شروع کرد به توئیت و خواندن نظم و نثر و شعر نو و ... هر چی به زبونش میومد .و عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها .در مسلخ عشق جز نکو را نکشند...مردار بود هر آنکه او را نکشند .از قضا سرکنگبین صفرا فزود .خون به خون شستن محال آمد محال . پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید .چونکه صد آید نود هم پیش ماست . از ماست که برماست . روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست عشق اول کی ز دل بیرون رود .مژده بده مژده بده یار پسندید ترا . یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود . جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید و................
همینکه "اون" شمالی پی برد که "این" جنوبی قاطی کرده برا اینکه کم نیاره "اون" هم قاطی کرد و شروع کرد نیمایی خوندن حالا نخون کی بخون ..........
یک نفر در آب دارد میسپارد جان ...گر بیفروزیش ...دره ها دلتنگ؛
راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
برنمی‌شد گر زبام کلبه‌ها دودی، رقص شعله اش از هر کران پیداست ..
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
و رهانیدن،
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من ...آفتابیست هوا یا گرفتست هنوز . آن شنیدستی که در اقصای غور ..
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند

***

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند

و به این ترتیب مثلث عشق به تنفس میخورد . و دونالد عزیز که از شعر خواندن ایند مات و مبهوت گشته انگشت سبابه و شصت خودرا به هم نزدیک کرده و بصورت حلقه در آورده و تا نزدیک صورتش بالا آورده میفرماید عشق است و علاقه نه کفگیر و ملاقه . همین . من الله و توفیق