Skip to main content

آقا من با این آقا رضا مون حرف

آقا من با این آقا رضا مون حرف
محسن کردی

آقا من با این آقا رضا مون حرف زدم گفتم آقا قندچی دیگه شما رو رهبر خودش نمیدونه و گفته وایسا هلیکوپتر ببردت ایران. آقا نمیدونی رضا چند لحظه به من خیره شد.. بعد یقه کت منو گرفت نشست عین بچه ها زار زار گریست و گفت: آخرش این از پشت بمن خنجر زد.. دیدی بی کس و کار شدم؟ زد زیر همه قراردادهایی که باهاش بسته بودم. به جون تو نباشه بجون آغا نشستم باهاش حرف زدم، کلی زحمت کشیدم تا راضیش کردم رهبرش بشم! خلاصه آخرش با هزار منت و فیس و افاده رهبری ما رو قبول کرد. گفتم رضاجان تو که سلطنت طلب بودی باهاش حرف زدی که میخوای واسه جمهوری مبارزه کنی و سلطنت بقول جمشید هزارپا هوتوتو؟ گفت کی همچه چیزی گفته؟ چرا حرف تو دهن من میذاری؟ همه میدونن من بارها گفتم هرچی مردم بگن! من چکاره باشم واسه مردم رژیم تعیین کنم؟ گفتم اینها.. قندچی میگه! گفت به همه مقدستات اگه من گفته باشم. به روح آقای بزرگ اگه من گفته باشم.. ادامه

خلاصه قندچی جان این مثل ابر بهار اشک میریخت. خیلی. دلم سوخت. خلاصه آخرش با همون چشمها که توش اشک حلقه زده بود بمن یواشکی گفت ببین چند میلیون میگیره که بیخیال ما بشه هی ما رو با خودش آشتی نده و قهر نکنه. ما رو مسخره خاص و عام کرده. همین حرفای این بود که آمریکایی ها از من نامید شدن رفتن طرف مریم رجوی دیگه.. . خلاصه عموسام جان.. بیخیال. ولش کن این بیچاره رو. برو سراغ توده ای ها، فداییان ، مجاهد.. این بیچاره که کاری با تو نداره. نشسته یه گوشه داره جیره و مواجبش رو از آمریکا میگیره و برای نوکری آینده آمریکایی ها مثل باباش آماده میشه. والا ما ساواکی ها تو رو دوست داریم. اگه ول کنی نصفی از این حقوق ماهی ده هزار دلاری من مال تو. با 5 تا دیگه از ساواکی ها حرف زدم اونها هم نفری 5 هزاردلار میدن. دیگه چی میخوای؟ همه ضررهای تلویزیون آمریکا و رادیو اسرائیل و حتا دوران بازنشستگی ات تامین میشه دیگه. واسه چی بری منت تلویزیون آمریکای جهان خوار رو بکشی؟ اره.. ما هستیم باهم کنار میاییم.
خلاصه.. خیلی مخلصیم. ارادتمنند... شکنجه گر سابق و آینده.. محسن خان!