Skip to main content

پدرم باغ سیب داشت و سالانه

پدرم باغ سیب داشت و سالانه
Anonymous

پدرم باغ سیب داشت و سالانه همه ی محصول را یکجا میفروخت به صادر کنندگان. برادر آقای موسوی تبریزی برای خرید آمده بود باغ ما. پدرم تا فهمید ایشان برادر موسوی تبریزی هستند. گفت من به شما نمی فروشم. ایشان با احترام تمام از پدرم پرسید چرا؟ پدرم گفت برادر تو قاتل ملت و جوانان مملکت ماست بدانجهت حاصرم دور بریزم ولی به شما نفروشم. ایشان در جواب گفتند (با عرض معذرت از ساحت مقدس مجله ی شما): برادر من مفعول است و عقده ای، ما همگی از او متنفریم! حالا سیب هایت را میفروشی؟ پدرم گفت برایت بخاطر این حرفت قدری ارزانتر هم میفروشم. همین!