Skip to main content

رفیق گرانقدرم جناب سعیدرضا

رفیق گرانقدرم جناب سعیدرضا
بهنام چنگائی
عنوان مقاله:
نان و کار برنگ فقر ملت ها

رفیق گرانقدرم جناب سعیدرضا سلام؛

من شما را نمی شناسم ولی در بینش و پویش "زندگی نوع انسانی" چرا! خوب می شناسم و با مسرت و خوشبختی همراستا، همراه و همنوای دلگرم تان می باشم و این برایم زیبا و پشتگرمی برجسته ای ست.

بله، همچنانکه شما گفته اید من هم باوردارم که راه فردا جز با گذر از فرهنگ های فردی و فرقه ای و فراانسانی شاه و شیخ و بدون کنارزدن هرگونه برتریجوئی ها و دیدگاه های راسیستی و ناسیونالیستی و پانیستی و فناتیستی و... چالش کمرشکن بسیار دشوار است.
همچنین من رنج می برم که می بینم افراد و جریان هائی بدون توجه به درد مشترک کارگران و ملیت های آنان، تکنواز ساز ناسیونالیستی خویش اند. البته من از آن طیف افکار و چشم اندازها نیستم که منکر تبعیض ها و نابرابری ها و ستمزدگی های موجود میان ملت های ایران باشم.
من آگاهانه و با مسئولیت روشن، بر وجود دردناک این نابرابری ها پای کوبیده و می کوبم ـ

و با همه ی وجودم مخالف این تبعیض ها و بقای این بی عدالتی ها، تشدید سرکوب های اتنیکی و تنبیه و تحدید دلبستگی های فرهنگ ملی هستم، زور و ستم و سرزنشی که قرن ها و بویژه پس از انقلاب مشروطیت همچنان در ژرفای کشور رنگین کمانی ما جاخوش کرده وبمیل سروری مرتجعان کهنه پرست شاه و شیخی هنوز مزاحم همبستگی نوع انسانی می باشد.

دوست گرامیم من لر هستم! و هرگز فراموش نمی کنم که فاشیسم و راسیسم آریائی فارسی تاریخی و کورشی یک مشت بی سواد خودبزرگ بین نادان چه ساده و بی شرمانه بمن که در خرم آباد لرستان زاده شده ام " لر خر" می گفتند؛ همانگونه که به ترک آذری و ... اشکال دیگر توهین آمیز. اما چرا! چون قدرت و فرهنگ فردی متمرکر مادر و پشتوانه این جهالت دیگری ستیز بوده اند.
بهررو ما هیچ چاره ای جز یافتن خرد و چالش و همراهی جمعی طبقاتی در برابر این فرهنگ " شاهی و شیخی" فرسوده و کودن نسل های پیشین نداریم.
من با همه ی وجودم مخالف دیدگاه های مأیوس جدائی طلبان و تجزیه گرایان ایران می باشم. آنها عجولانه و ناسیونالیستی درد همه ی ملیت ها را برای درمان معضل ستم ستیزی فرقه ای و خصوصی کرده و نقاط ضعف خودشیفتگی قومی را درمان خویش می داند و بسیار اشتباه می کنند.
چرا؟ چون تاکنون و هیچ جریانی چه از راست، میانی تا چپ و کمونیست تجربه ای ورای ساختارهای یکه سوار سیاسی شاهی و شیخی عملا نداشته و ندارند و نمی شناسند. اما در فاصله ی اقلاب ها و جنبش های رهائی بخش، ما از دانشِ نوع بشری، آموخته های گرانباری داریم که می تواند ما را در رسیدن به برابری اتنیکی، حقوق و سهم یکسان شهروندی یاری دهد و فرصت برابر و انسانی به همگان ارزانی دارد.
آن نیز جز با زدودن اراده و امیال فردی، مذهبی و فرانسانی خودبزرگ بینان متصور نیست. بیائید با هم یادمان بیاوریم که شعار : ( خدا شاه میهن) را که جایگاه " شاه " آنروزگار کمتر از خدائی امروز " ولایت فقیه مطلق" نبود. ما باید با این دو سنت دشمن و ستیزگر اراده و اداره اجتماعی مبارزه ی روشنگرانه و گسست ناپذیر داشته باشیم. و بویژه برای هر دگرگونی کوچک و بزرگِ اجتماعی و خصوصا تأمین و تضمین منافع طبقاتی، به خواست کلان مردمی و تأکید بر حضور کارگران و توده ها در همه امور گستره ی مبارزه اجتماعی پای بکوبیم تا خرد و کار جمعی فراگرفته و در روند دگرگونی و ساختن بهتر فردا بکارگیریم.
با سپاس