Skip to main content

« شاهزاده ، از حق آزادي بيان

« شاهزاده ، از حق آزادي بيان
آ. ائلیار

«شاهزاده ، از حق آزادي بيان مخالفين سياسي خود دفاع كنيد!»
سخن خوبی ست، ولی یک« امّا»ی کوچولو دارد: «عملی» نیست!

فرد یا « دسته ی افراد» عملاً از« قدرت-ثروت-امنیت»خودشان دفاع میکنند.هر چند خود را «عموم» بنامند.

رضا پهلوی آزادی بیان را برای«دسته ی خودش» میخواهد، نه برای«عموم یا جامعه».
از آزادی بیان عموم، حرف میزند، برای جذب طرفدار،جهت رسیدن به« ثروت و قدرت مخصوص خودش». این « عموم» در ذهن او « ثروت-قدرت- امنیتِ خصوصی من» معنی میدهد.

«آزادی برای ثروت - قدرت - امنیتِ خصوصی من»،سرشت «شاه و شیخ» بوده و هست. و عمدتاً تغییر ناپذیر. تأسف هم ندارد.

افراد و اقشار جامعه همیشه برای تأمین« ثروت - قدرت - امنیتِ خصوصی خودشان» تلاش میکنند.

اینکه «ثروت و قدرت و امنیت،فقط خصوصی نباشد،برای عموم جامعه هم باشد»،در سرشت رضا پهلویها و شیخها و « من گرا ها» نمی گنجد. و غیر عملی ست.

در « آزمایشگاه یک قرنی جامعه» عناصر « شاه و شیخ» را آزمایش کردیم که « سعادت عمومی» به دست آید، حاصل نشد.
اما این « حاصل نشدن» را هنوز دقیق تشخیص نمی دهیم. و در آرزوی زنده شدن « مرده در گورستانیم»!
اینکه: یکهو اسکلت « شاه و شیخ» در گورستان، توی تاریکی شب، زنده شوند، چه بر سر رهگذران گورستان میاید، قصه ای ست که در پایین میاید.

شاه و شیخ را آزمایش کردیم، نتیجه خوبی حاصل نشد، اکنون چنین پیداست که میخواهند عنصر« جمهور» را در آزمایشگاه جامعه امتحان کنند. شاید نتیجه اش مثبت باشد.

اما قصه گورستان: گفته میشود:« بین خیزشِ ناگهانی اسکلت حاکم و کاهن، و رهگذران گورستان، در تاریکی شب، قانونی وجود دارد که گوید: اسکلتهای حاکم و کاهن، که برخیزند، زندگان بگور می شوند»!
خیزش ناگهانی اسکلت خمینی ، در تاریکی گورستان ، بعد از هزار و چهارصد سال، نیز، این اصل را با «مرگهای بیشمار» تأیید کرد.
حالا اسکلتی که بعد از دو هزار و پانصد سال به ناگهان از گور برخیزد ، نمی دانم چه تعداد از زندگان را به گور می فرستد.

**
جامعه ایکه « اداره امور خود» ( سرنوشت اش ) را به دست یک فرد، یک حزب، یک طبقه، و یا چند حزب ، می سپارد، نشان میدهد « صغیر است و لیاقت اداره امور خودش» را ندارد؛ نمی تواند « خود گردان» باشد. چنین جامعه ای با دست خود سرکوبی خویش را فراهم میکند. و نمی تواند آزاد باشد. «سلطه پذیری و بیگانگی با سعادت خویش»، سرنوشت تلخ چنین جامعه ایست. «جامعهِ صغیر» همیشه میتواند، به اشکالِ مختلفِ «بردگیِ نوین»، خوش آمد گوید.