Skip to main content

دامه نظر در پایین

دامه نظر در پایین
محسن کردی

دامه نظر در پایین

مدافعان جمهوری می‌پرسند چرا مردم ایران را گوسفندانی می‌پندارید که نیاز به چوپان دارند و اگر پادشاهی نباشد که از آنها مراقبت کند، همدیگر را خواهند درید؟ پاسخ: این را از رئیس جمهورهای حکومتهای دیکتاتور مانند خاتمی و روحانی بپرسید که این افراد اصلا چرا در چنین رژیمهایی رئیس جمهور شدند؟ از ان بدتر اصلاح طلبانی که از اینها حمایت کردند! و از آن بدتر مردمی که در انتخابات چنین نظامهای دیکتاتوری شرکت میکنند. پس می بینیم که برای دیکتاتور شدن یک رئیس حکومت الزامی نیست که آنها ذاتا دیکتاتور باشند. این مردم هستند که نباید زیر بار دیکتاتوری بروند. لذا برای برقراری دیکتاتوری الزاما نیازی به یک رژیم پادشاهی نیست این کار با یک رئیس جمهور بهتر انجام میشود چرا که ظاهرا او حاصل رای آزادانه مردم است!
چگونگی دخالت در قدرت توسط پادشاه در هنگام نیاز و تضاد آن با ادعای مشروطه خواهان که میگویند پادشاه در حکومت نقشی ندارد. پاسخ:
چنین چیزی نیست. در قانون اساسی مشروطه به پادشاه این امکان داده میشود که هنگامی که در پارلمان همرایی وجود ندارد یا نخست وزیر و پارلمان به بن بست بر میخورند پادشاه برای گذار از بن بست سیاسی فرمان انتخابات تازه را صادر میکند. کشورهایی که سیستم جمهوری و نخست وزیر دارند نیز رئیس جمهور از چنین امکانی برخوردار است. در بحران سال 1332 که به روزهای حساس 25 تا 28 مرداد انجامید، پادشاه از همین امکان برای برکنار کردن رئیس دولت استفاده کرد که متاسفانه دکتر مصدق به فرمان قانونی پادشاه گردن ننهاد و با مظلوم نمایی باعث یک درگیری بی پایان 60 ساله در صحنه سیاسی ایران شد. مصدق انتخابات مجلس را متوقف کرده بود و مجلس شورای ملی به حد نصاب برای تصویب لوایج پیشنهادی دولت نمیرسید و به همین دلیل دولت از مشروعیت ساقط شده بود. اما این امر برای پیرمرد خودپسند و لجوج قابل قبول نبود. او فرمان برکناری خود را از اعضای دولتش از جمله دکتر صدیقی پنهان داشته بود چرا که میدانست دکتر صدیقی او را مجبور به پذیرش فرمان برکناری میکند و دیگر اعضای دولت را نیز به استعفا تشویق میکند. مصدق تنها این موضوع را با دکترفاطمی در میان گذاشت و دکتر فاطمی او را به مقاومت و حتا کودتا تشویق کرد. در دادگاه نظامی دکتر مصدق هرگز نگفت که فرمان پادشاه غیر قانونی بوده بلکه میگفت من شک کردم که فرمان را پادشاه امضا کرده باشد. این یک بهانه بیش نبود. پادشاه در رامسر بسر میبرد و خط تلفن هم باز بود کافی بود تلفن را بر میداشت و در این مورد از پادشاه سوال میکرد. مصدق کشور را به یک بحران کشید. از رادیو اعلام کرد که بر علیه او کودتا شده. در حالی که او بود که با نافرمانی بر علیه قانون اساسی کشور و پادشاه کودتا کرده بود. لازم به ذکر است که تا قبل از مصدق بارها و بارها در مواقع بحرانی نخست وزیران استعفا داده بودند. حتا یک بار هم خود مصدق در 30 تیر 31 استفعا داده و در خانه نشسته بود که پادشاه قوام سلطنه را به مجلس پیشنهاد کرد و او نخست وزیر شد. البته با شورش مردم دوباره مصدق از مجلس رای اعتماد گرفت. یک سال بعد یعنی در 28 مرداد 32 دیگر از ان سیل هواداران مصدق خبری نبود. پیرمرد میدانست که تنهاست. برای حفظ غرورش دست به مقاومت زد و نام برکناری اش را کودتا گذاشت و میراث شوم این رفتار زشت دو دستگی ابدی بین نهاد پادشاهی و مخالفان هوادار مصدق شد.
باری، قانون اساسی اختیار انحلال مجلس و برقراری انتخابات دوباره را به پادشاه میدهد. برای اطلاعات بیشتر میتوانید در گوگل جستجو کنید و قانون اساسی مشروطه را مطالعه کنید. البته در قانون اساسی جدید مورد نظر مشروطه خواهان اختیارات پادشاه به وسعت قانون اساسی مشروطه پیشین نیست که پادشاه اختیار تعیین نخست وزیر و وزرا و نیز فرماندهان ارتش را داشت.