Skip to main content

در روانشناسی مبحثی به نام

در روانشناسی مبحثی به نام
Anonymous
عنوان مقاله:
"اثر لنگر انداختن و یا به انگلیسی: Anchoring Effect"

در روانشناسی مبحثی به نام "اثر لنگر انداختن و یا به انگلیسی: Anchoring Effect" وجود دارد که اگر درست فهمیده باشم منظور از آن, لنگر انداختن درک و اندیشه در باره موضوعی, در ناحیه و یا نقطه ای از دریای طیف بسیار وسیع همان موضوع میباشد. یعنی در این دریای وسیع ممکن است در قسمتی طوفان و آشوب و در نقطه دیگر آرامش و سکون برقرار باشد ولی اینها در دید ناظر لنگر انداخته, محو و یا بسیار کم رنگ خواهند بود.

به عنوان نمونه در مقاله "خردمندیِ فرهنگ بی‌دیالوگ" جناب محمود فلکی با دانش وسیع خود در این نقطه لنگر انداخته اند که در اندیشه فارسی-اسلامی, لفظ علم چیزی به این مضمون است که علم را جز بر علم “موروث از نبی” اطلاق نمی‌توان کرد. و چون این فرهنگ فاقد دیالوگ است ما هنوز با همین “خردمندی”‌ها هستی می‌یابیم. مثلا "در برخی از شعرهای عرفانی سخن از آزادی و رهایی است" و در فلسفه "وحدت وجود"

که تمام ذرات عالم جزئی از خدایند, مرگ, ما را به مقصد وحدت میرساند.

خب البته ما نمیتوانیم از "گل و خاک", آدم بسازیم ولی آیا آدم سر انجام "خاک" نمیشود؟ (Ashes to Ashes مسیحیان). و این هیدروژن و کربن و اکسیژن و نیتروژن خاک و کود آدمی, با سیر در گیاه و حیوان باز به انسان تبدیل نمی شود؟ البته ما نمیدانیم که چگونه میشود با خدا یکی شد ولی آیا اگر ما خدا را کنار بگذاریم نمیشود نتیجه گرفت که منظور عملی از آن همان "بنی آدم اعضای یکدیگرند" میباشد؟ و آیا این "وحدت وجود" همان نیست که قرن ها عرفای ما به زبان های گوناگون گفته اند "خود را مبین که رستی"؟ آیا ما میتوانیم به چنین بزرگواری برسیم؟ منظور اینست که در این دریای وسیع تفکر ایرانی- اسلامی و عرفانی آیا باید قسمت واضح "خود را مبین که رستی"؟ و "بنی آدم اعضای یکدیگرند" را نادیده گرفت و فقط به این "فرهنگ دیالوگ ندارد" چسبید؟(ادامه دارد).