Skip to main content

افرادی که ایراد گرفته اند،

افرادی که ایراد گرفته اند،
آشچی
عنوان مقاله:
تراکتورسازی خاری بر چشمان استعمارگران و نژادپرستان

افرادی که ایراد گرفته اند، جواب مشخصی به ایراد من از منطق آقای لوایی نداده اند. موضوع این است که اگر تیم فوتبال تراکتورسازی تا این حد موجب ناراحتی حکومت بود، راه ساده ای برای حل مشکل وجود داشت. چرا حکومت برای رفع مشکل این تیم را تضعیف نمی کند؟ چرا این تیم را راهی دسته دو و سه نمی کند؟ مگر در برای بسیاری از تیمهای ریشه دار چنین اتفاقی نیفتاد (مثلا پاس تهران یا ابومسلم یا ...)؟
در مورد شعارها، من نگفتم همه شعارها منفی هستند. نوشته ام که استفاده از استادیوم برای مبارزه مدنی فکر خوبیست و دستاوردهای خوبی هم داشت. موضوع این است که مدتهاست ضرر شعارهای داخل استادیوم از فایده اش برای جریانات ملی گرای آذربایجان بیشتر شده. یعنی، شعارهای داخل استادیوم به سبب آنکه عموما انعکاس دهنده مطالبات و گرفتاریهای واقعی مردم نبودند، در همان استادیوم حبس شدند.

به عبارتی، این شعارها بیشتر بلندپروازیهای رومانتیک برخی گروههای مارجینال ناسیونالیستی آذربایجان را نمایندگی میکردند که زمینه ای برای تحقق نداشتند و به همین سبب هرگز به مطالبات عمومی جامعه تبدیل نشدند و به بطن جامعه آذربایجان راه نیافتند. مثل شعار تبریز، باکی، آنکارا - بیز هارا فارسلار هارا و یا آذربایجان بیر اولسون - مرکزی تبریز اولسون و نظایرهم. رژیم نیز از همین موضوع نهایت استفاده را کرد و اجازه داد این افراد تا نفس دارند و می توانند از این دست شعارها بدهند چون شعاردهندگان در راهی بودند و هستند که سرانجامی نداشت و ندارد. این شعارها و سر و صداهای عموما توخالی دستمایه ای برای تحریک احساسات ناسیونالیستی جامعه فارس زبان ایران (و یا کسانی که به تمامیت ارضی ایران دلبسته هستند) شد تا به این فکر بیفتند که اگر حرکتی صورت گیرد و رژیم جمهوری اسلامی برافتد، بلافاصله آذربایجان اعلام استقلال خواهد کرد. در حالی که جریانات استقلال طلب آذربایجان ابدا چنین رشد، محبوبیت، پایگاه اجتماعی و پتانسیلی ندارند که اگر داشتند، در استادیوم حبس نمی شدند. مثلا در مورد کردستان چنین نیست، آنجا واقعا سازماندهی، تحزب و محبوبیت اجتماعی وجود دارد. جریانات ناسیونالیستی آذربایجان، چه در داخل، چه در خارج، هیچ تحرک جدی ندارند و این نیز نشان میدهد که پایگاه اجتماعی لازم برای فعالیت برای آنها وجود ندارد. فقط بلدند سرو صدایی بی خطر به پا کنند و بعدش هم سر جایشان بنشینند. چه در داخل، چه در خارج، هیچ حزب و تشکل استقلال طلب جدی آذربایجانی نداریم. تعداد اعضای احزاب استقلال طلب آذربایجان با احتساب دبیر کل و خانواده اش، معمولا به 10 نفر نمیرسد (یعنی وقتی تعداد اعضا دو رقمی میشود، بلافاصله انشعاب رخ میدهد). هرجایی هم که اینها دور هم جمع شدند، بلافاصله دعوایشان شد و آن تجمع به جایی نرسید. مثالش همین جناب لوایی و گوناز تی وی که به بدترین شکل ممکن دچار اختلاف شدند
به هر حال، این حرفها دهها بار گفته شده. این جمع بندی من یک نظر بی طرفانه است. اگر جریانات استقلال طلب آذربایجان پتانسیلی داشتند، من مشکلی با اذعان به وجود چنین پتانسیلی نداشتم؛ همچنانکه در مورد کردستان می گویم که چنین پتانسیلی وجود دارد. اگر چنین چیزی بود، آن وقت بحث میکردیم که استقلال برای آذربایجان مفید است یا نه (اگر مفید و ممکن است، استقلال طلب بشویم؛ از نظر من یکی هیچ اشکالی ندارد و شخصا کشته مرده تمامیت ارضی نیستم). ولی این بحثها موضوعیتی ندارند چرا که به قول آن ضرب المثل ترکی، بونلارین اتی ده بللی، بودو دا بللی! این جریانات بیشتر توسط اطلاعات رژیم باد میشوند و مثل مترسک سر خرمن برای ترساندن و انحراف جنبشهای سراسری مورد استفاده و استعمال قرار می گیرند. ولی این هم هست که هر مترسکی تاریخ مصرفی دارد و با عقل و هوش کلاغ هم میشود مترسک را بعد از مدتی از خطر واقعی تشخیص داد.
یک بار دیگر تاکید میکنم که اینجا بحث بر سر این بود که این تیم فوتبال برای حکومت مشکل ساز است یا نه؟ بحث بر سر تضییع حقوق فرهنگی، اقتصادی، به حاشیه بردن عمدی ترکان آذربایجان، تشویق تعمدی کوچ به مرکز، سیاستهای ظالمانه آسیمیلاسیون و غیره و غیره نیست. فقط، برخیها تعمد دارند که بحث را به انحراف بکشانند و دوغ و دوشاب را قاطی بکنند. بعد هم انتظار دارند که جدی گرفته شوند. آقایان! از طرف کسی (چه جامعه آذربایجان، چه ایران، چه بین الملل) جدی گرفته نخواهید شد؛ چون جدی نیستید. در شعارهایتان حتی جدی نیستید. در هیچ چیزتان جدی نیستید. صادقانه بگویم که تعمدی برای رنجاندن کسی ندارم ولی شبیه موشی هستید که لباس ببر پوشیده و ادا در می آورد. با یک چنین فردی مثل ببر برخورد نمی کنند. حتی مثل موش هم برخورد نمی کنند. برخوردی بدتر از موش با یک چنین فردی می شود. بفهمید لطفا!