Skip to main content

بقیەی مقالەی آقای کامران متین

بقیەی مقالەی آقای کامران متین
Anonymous
عنوان مقاله:
نظر

بقیەی مقالەی آقای کامران متین

از واکنش این دسته دلسرد کننده‌تر اما هم‌صدایی یا سکوت تایید‌آمیز برخی از «چپ‌»ها بود که با تحلیل این بحث در چارچوب مناسبات جهانی جنگ سرد همچنان تنها شرّ واقعا موجودِ جهان را آمریکا و تنها شکل مقاومت مشروع در برابر این شرّ را در مرکزگرایی و "حفظ تمامیت ارضی" (بخوانید انکار، سرکوب و در حاشیه نگاه‌ داشتن همه هویت‌های جمعی "دیگر" به نفع یک هویت خاصِ "فارس-شیعه") به هر بهایی می‌بینند. اینان درک نمی‌کنند که شهامت در مخالفت با امپریالیسم داخلی یکی از مهم‌ترین معیارهای چپ‌گرا بودن است، و نه تکرار بی‌محتوا و بی خطرِ بدیهی‌ترین عنصرِ سیاستِ سوسیالیستی – مخالفت با امپریالیسمِ غربی – آن هم بدون خط‌‌کشی استراتژیک با نظام شبه-فاشیستی جمهوری اسلامی.

از واکنش این دسته دلسرد کننده‌تر اما هم‌صدایی یا سکوت تایید‌آمیز برخی از «چپ‌»ها بود که با تحلیل این بحث در چارچوب مناسبات جهانی جنگ سرد همچنان تنها شرّ واقعا موجودِ جهان را آمریکا و تنها شکل مقاومت مشروع در برابر این شرّ را در مرکزگرایی و "حفظ تمامیت ارضی" (بخوانید انکار، سرکوب و در حاشیه نگاه‌ داشتن همه هویت‌های جمعی "دیگر" به نفع یک هویت خاصِ "فارس-شیعه") به هر بهایی می‌بینند. اینان درک نمی‌کنند که شهامت در مخالفت با امپریالیسم داخلی یکی از مهم‌ترین معیارهای چپ‌گرا بودن است، و نه تکرار بی‌محتوا و بی خطرِ بدیهی‌ترین عنصرِ سیاستِ سوسیالیستی –

لازم است بر این نکته تاکید کنم که هدف این متن متقاعد کردن افراد و جریان‌های گروه نخست به اعتراف به کژفهمی خود نیست، چرا که هم راستایی اصلاح طلبی، اقتدارگرایی، ملی‌گرایی، و شوونیسم فارس‌مدار در راستای سرکوب حاشیه‌ها – علیرغم تفاوتهای سیاسی و رقابت‌های داخلیشان بر سر قدرت – پدیده‌ای‌ست نه تازه و نه غیرمنتظره. آنچه ناامید‌کننده است پیروی حداقل بخشی از چپ ایرانی از برداشت تک‌بُنی و نژادپرستانه ناسیونالیسمِ ایرانی از ملت، فهم مرکز‌گرایانه‌اش از دولت و اجتناب‌شان از درک وضعیت عینی و پتانسیل‌های رهایی بخش موجود در دیگر نقاط ایران و منطقه است. این کژفهمی راه را حتی به روی تصور چند و چونی یک جریان چپِ پیشرو سراسری هم بسته است. بنابراین اینجا مایلم این موج واکنش‌های خصمانه به اظهاراتم را بهانه‌ای کنم برای بیان نکاتی درباره "مساله کرد" و "مساله ملت‌ها" در ایران.


درباره «دولت-ملت‌»

فهم دولت-ملت‌های کنونی به عنوان مقیاس بی‌بدیلِ امرِ سیاسی و تفکیک مرزهای سرزمینی دولت-ملت ها به عنوان تنها تعریف مشروع هویت‌های سیاسیِ دارایِ حقِ استقلال و آزادی، ناشی از اشتباه گرفتنِ امری قراردادی با امری طبیعی است.


بی تردید، غایت مفهوم و ساختارِ «دولت-ملتِ مدرن» شکل‌دهی و سامان دادن به ذهنیت‌ها و هویت‌ها در چارچوب مرزهای سرزمینی دولت‌هاست. اما واقعیت این است که نه مرزهای دولت-ملت‌ها توانسته‌اند جمعیت‌های درونشان را همسان کنند، و نه مساله‌ی شکل‌گیری ملت‌ها امری‌ست «درونزا» (endogenous) که از طریق آن بشود آغاز و پایان مرزهای دولت-ملت‌ها را به آن تحمیل کرد. اگرچه درونزا نبودن هویت‌های ملی به این معناست که از فرهنگ، تاریخ و زبان مشترک به عنوان در دسترس ترین ابزارهای شکل‌گیری چنین هویت‌هایی استفاده می‌شود، اما هویت‌های ملی در مرحله‌ای بنیادی‌تر خود را از طریق تمایزات و تضادهای سیاسی – و نه صرفاً فرهنگی – با دیگر ملت‌ها یا هویت‌های جمعی تعریف می‌کنند. به عبارتی دیگر، فرآیند تشکیل هویت‌ ملی با «دیگری سازی» سیاسی (Othering) دیگر هویت‌های جمعی همراه است.


با این حال، حیطه منطق دیگری سازی صرفا محدود به مرزها نیست. درون مرزهای دولت-ملت‌های مدرن، مرزهای سیاسی و مرزهای «جوامع انگاشته» (Imagined Communities) – یا همان مرزهایی که حول آنها فرآیند دیگری سازی شکل می‌گیرد – اغلب فاقد حتی حداقلی از انطباق هستند. به ویژه در دولت-ملت‌هایی چون ایران که به طور مستمر و در مدت بسیار کوتاهی نظم امپراطوری پیشاسرمایه‌داری را با نظم سیاسی مدرن مبتنی بر دولت-ملت – که وجه ممیزه تاریخی‌ آن "حق حاکمیت مدرن" (sovereignty) است – و بدون توسعه داخلی سرمایه‌‌داری جایگزین کرده‌اند. این وضعیت موجد تضادی ساختاری است که برای مهار آن خشونت سازمان‌یافته دولتی به شکلی نظام‌مند به کار گرفته می‌شود. با چنین پیشینه تاریخی در ایران، آغاز روند تشکیل دولت-ملت – پیش‌ از توسعه نظام‌مند روابط اجتماعی سرمایه‌دارانه، که پایه اجتماعیِ حاکمیتِ مدرن است – با تحمیل خشونت‌بار یک مرکز تک‌بنی «ف