صدایِ من باش
برای بهاره هدایت؛که بیمار است وُ زندانی ولی فریادِ بیداریست:چطور شما نمی تونید صدایِ مردم رو بشنوید...این مردم رو قدر بدونید...
بلبلِ باغِ بی بهار؛بگذر از این نالۀ زار
خوفِ خزان خواب وُ خیال؛دیدنِ گلها به مزار
ای نَفَسَت قفس شده؛در غمِ سردِ این دیار
برگ وُ درخت وُ غنچه ها؛مُرده کنارِ جویبار
بوسۀ شبنم وُ نسیم؛یخ زده پیشِ سبزه زار
آینه گریه می کُنَد؛چهره چروک وُ پُر غبار
پنجره را نگه کُنَد؛پنجره بسته دل فگار
دستِ تو می گشاید این؛پنجره سویِ کوهسار
نازِ درختِ گُل کِشَد؛بشکُفد عشقِ جانثار
عکسِ تو در بغل گرفت؛عطرِ تو مانده یادگار
سیاهیِ شبان رسد؛عشقِ مرا کُنَد شکار!
بغضِ زمان گلو گرفت؛از غمِ تلخِ آشکار
اشکِ تو دیده آسمان؛از تهِ دل کِشد هوار
دیده هوایِ مُردگان؛دل شده بی تو بیقرار
نم نمِ بارشی ببار؛تازه کُن این زمینِ خوار
لحظه به لحظه حُزنِ ما؛زنده به گورِ انتظار
عشقِ من وُ نشانِ او؛داغِ غمش نشان هزار
گریه مکن نگارِ من؛یاور وُ یارِ روزگار
یأسِ تو می کُشد مرا؛ای گُلِ مانده در حصار
چهرۀ گُل تویی تویی؛مانده عزیزِ با وقار
گیسویِ حلقه حلقه ات؛رازِ نگاه وُ آن عِذار
محبس وُ گیسویِ سپید؛در آسمان ستاره وار
شجاعتی شرافتی؛قامتِ یکه کردگار
از تو شکسته شد سکوت؛حرمتِ ماه وُ ماندگار
قامتِ مِهرِ خانه ای؛دُورِ تو گَردم ای بهار
چهارشنبه 27 تیرماه 1403///17 ژوییه 2024
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید