Skip to main content

بقیەی مقالە بخش 3

بقیەی مقالە بخش 3
Anonymous
عنوان مقاله:
نظر

بقیەی مقالە بخش 3
(Imagined Communities) – یا همان مرزهایی که حول آنها فرآیند دیگری سازی شکل می‌گیرد – اغلب فاقد حتی حداقلی از انطباق هستند. به ویژه در دولت-ملت‌هایی چون ایران که به طور مستمر و در مدت بسیار کوتاهی نظم امپراطوری پیشاسرمایه‌داری را با نظم سیاسی مدرن مبتنی بر دولت-ملت – که وجه ممیزه تاریخی‌ آن "حق حاکمیت مدرن" (sovereignty) است – و بدون توسعه داخلی سرمایه‌‌داری جایگزین کرده‌اند. این وضعیت موجد تضادی ساختاری است که برای مهار آن خشونت سازمان‌یافته دولتی به شکلی نظام‌مند به کار گرفته می‌شود. با چنین پیشینه تاریخی در ایران، آغاز روند تشکیل دولت-ملت – پیش‌ از توسعه نظام‌مند روابط اجتماعی سرمایه‌دارانه، که پایه اجتماعیِ حاکمیتِ مدرن است – با تحمیل خشونت‌بار یک مرکز تک‌بنی «فارس-شیعه» بر حاشیه های غیرفارس و غیر شیعه همزمان و همسو شد. روندی که لازمه آن اجبار به تبعیت از حاکمیت

و فرهنگ فارس مدارِ مرکزگرا در مناطقی‌ست که تا پیش از این از مزایای خود‌مختاری به درجات مختلفی بهره می‌بردند. به عبارت دیگر، برخورد با به اصطلاح "اقلیت‌ها" ٖ– که خود مولود روند اینچنینی تشکیل دولت-ملت مدرن هستند و نه پدیده‌ای طبیعی و ازلی – در دولت-ملت ایران همواره به شکل "شمول از طریق حذف" (inclusion through exclusion) بوده است؛ و در واقع، ادغام کردن هویت‌‌های دیگر همچون کرد، ترک، بلوچ، عرب و غیره در دل فرهنگ غالب از طریق حذف آن‌ها از ساختار سیاسی و موازنه‌ی قدرت انجام می‌گیرد.


بنابراین، مبارزات ملی کردها و روی آوری احتمالِی این نیروهای سیاسی به استقلال‌طلبی نقطه آغازین روند حذف‌گرایانه دیگری ساز در ایران نیست. بلکه این تضاد سیاسی خود نتیجه‌ی سیاست "شمول از طریق حذف" است. در حقیقت، این تلاش‌های نخستین دولت-ملت‌های فارس-شیعه مدارِ ایران برای حذف کردها از سپهر سیاسی این حیطه بود که کردهای ایرانی را وادار به استفاده‌ از پویایی سیاسی-تاریخی – و در این راستا گرایش به ویژگی‌ها و ظرفیت‌های فرهنگی، تاریخی و جفرافیایِ خاص خود – برای بازتعریف هویت جمعی‌اش در قالب ملیتی در تضاد با مرکز کَرد.


خلاصه اینکه تفاوت بین قوم و ملت از منظر سیاسی را نه ارجاع به قلمروهای امپراطوری‌های پیشامدرن تعیین می کند و نه قدرت داشتن بالفعل در چارچوب مرزهای سیاسی فعلاً موجود. بلکه رسیدن به درکی تاریخی و سیاسی از تصور خود به عنوان یک «ملت» به مثابه جامعه‌ای «انگاشته» زاده فرایندی سیاسی‌ست که در آن گروهی از مردم، صرف نظر از تفاوت‌ها و تکثر داخلی‌شان، به درکی از حق تعیین سرنوشت جمعی برای استمرار بقای خود می‌رسند.


نکته‌هایی درباره تفکر چپ کرد‌ هراس ایرانی

چند نکته مهم در این بازتعریف مفهوم دولت-ملت وجود دارد که درک آنها برای شکل گیری هرگونه پروژه رادیکال و «واقع گرایانه‌» چپ در وضعیت کنونی ایران و خاورمیانه ضروری است. و با اینکه بیان این نکات توضیح واضحات به نظر می‌رسد، این مهم هنوز در تصورات سیاسی اکثریت اپوزیسیون داخلی و خارجی ایران محلی از اعراب ندارد. این نکات ناظر به بُعد منطقه‌ای و بین‌المللی جنبش‌های ملی، ماهیت سیاسی و نه "هویت‌گرایانه" این جنبش‌ها، حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، و رابطه جنبش‌های ملت‌های تحت‌ ستم با جنبش‌های طبقاتی و جنبش‌های مبارزه برای برابری جنسیتی هستند.


نخست اینکه بازتولید دوگانه‌ی شرق-غرب مدار جنگ سرد، که حتی در دوران خود جنگ سرد هم دینامیسم سیاست جهانی و منطقه‌ای را به درستی تبیین نمی کرد، به هیچ عنوان نشان دهنده‌ی واقعیت مرزبندی‌ها و سلسله مراتب تفکیک سرکوب/مقاومت موجود در جهان مدرن نیست. بازتولید چنین دوگانه‌ای به عنوان شاه‌بیت سیاست‌های چپ و مترقی ناگزیر به بازتولید و استمرار دولت‌های استبدادی و ذهنیت‌های نژادپرستانه‌ای کمک می‌کند که از ظواهر «ضدامپریالیستی» خود برای استتار استعمار م