Skip to main content

دوش دیدم که ملائک در میخانه

دوش دیدم که ملائک در میخانه
تبریزی

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
سر لاچین کچل را فر شش ماهه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
بیکینی پوش شده به توی آب شیرجه زدند

کامیون هیکل لاچین نتوانست کشید
لاغران گریه کنان به گرد او حلقه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند که پان چیست به هم دشنه زدند

شکر ایزد که میان همگان صلح افتاد
زان زمانی که به پان ها همگان خنده زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که پان ها به هیروشیمه زدند

کس چو تبریزی دانا نشاناساند پان
بر جوانان نکوئی که به بیراهه زدند

(سروده لسان الغیب خواجه حافظ تبریزی)

خدایا همه را به راه چپ هدایت بفرما ! آمین، یا رب العالمین!