Skip to main content

رژیم جنایتکار تهران، وضعش

رژیم جنایتکار تهران، وضعش
Anonymous

رژیم جنایتکار تهران، وضعش خراب است. عصیان و اعتراضات فرا گیر مردم در سراسر کشور، حتا در کوچکترین آبادیهای آن ثبات سیاسی و آرامش رژیم را بر هم زده، بنیان پوسیده آنرا روز به روز تهدید به ریزش میکند.
بعضی کشور های اروپائی که بخاطر منافعشان موجودیت رژیم را تا قبل از مرگ پاسدار سولیمانی حفظ کرده بودند، اکنون برای حفط منافع خود در منطقه، اهمیت چندانی برای رژیم تهران قائل نیستند.
چنانکه در گوشه و کنار زمزمه میشود، بخشی از جناح رژیم که سقوط رژیم خامنه ای را نزدیکتر حس میکنند، تلاش دارند در پشت پرده با نشان دادن چراغ سبز به آمریکا، با قربانی کردن مهره های نزدیک خامنه ای مثل قاسم سولیمانی، چند صباحی بقایای پوسیده رژیم را به نوعی سر پا نگهدارند.
بی جهت نیست که در محافل سیاسی گفته میشود قاسم سولیمانی مثل گوسفند قربانی

بود که از طرف مخالفین خامنه ای،برای خنثی کردن رجز خوانی های او، بپای ترامپ ذبح شد.
همانطورکه قبلن بدان اشاره کرده بودیم، چهل سال پیش رژیم اسلامی تهران که بمثابه یک ملیجک مذهبی، از طرف آمریکا و اروپا در ایران بر سر حکومت گمارده شد، وظیفه اش تامین منافع غرب، تبلیغ و ترویج خرافات مذهبی در منطقه و در ایران بود.
رژیم در طول این چهل سال، با قتل عام مردم ایران و جنگ افروزی مذهبی در منطقه، و قتل و کشتار مردم خاور میانه، به بهانه جنگ در سوریه، عراق، لبنان، یمن، افغانستان..و امثالهم گرچه تابحال بمثابه نیروی نیابتی بخشن بازوی نظامی امپریالیسم غرب عمل میکرد،
اما اکنون بجهت بزرگ نمائی، ترویج تروریسم و گستاخی های منطقه ای، مخصوصا به سبب تقابل با منافع غرب، برای آنان اهمیت سابق خود را از دست داده است.
یکی از علل گستاخی رژیم، تک رویهای افراطی او در منطقه، مخصوصا در سوریه است، که با تقابل با منافع آمریکا، همچنین انطباق سیاستهای چاکر منشانه اش با روسیه و چین است.
نا گفته پیداست که با تغییر مواضع سیاستهای گئوپولیتیک کشور های منطقه، که با فرو پاشی شوروی سابق همراه بود،
بعد از آن واقعه رژیم آخوندی دیگر نمیتواند برای غرب آن اهمیت سابق را بازی کند، دیگر بلوک کمونیستی موجود نیست تا رژیم بتواند با تشدید خرافات مذهبی و شیعه گری در افغانستان در مقابل نیروهای نظامی ـ تبلیغاتی شوروی سابق قد علم کند.
با توجه به گفتار فوق غرب اکنون خواهان حکومتی در ایران است که بمثابه برده حلقه بگوش در خدمت آنان و گوش بفرمانشان باشد. نه اینکه با به راه انداختن پروژه های اتمی مخفی، با تهدید منافع آمریکا به دول غرب شاخ و شانه کشیده، از طرفی با روسیه و چین لاس بزند.
اینکه رژیم بخوبی میداند به هیچ وجه توان نظامی مقابله با آمریکا را ندارد، اما مثل بچه بی ادب و گستاخی که مدام با حرکات ایذائی، و تهدید و رجز خوانی هایش که گویا قادر به بستن تنگه هرمز است، با هوچیگری آرامش منطقه خاورمیانه را بر هم میریزد.
در صورتیکه بخوبی میداند 95 درصد مردم ایران از رژیم نفرت دارند. حتا در صورت وقوع جنگ احتمالی از رژیم حمایت نخواهند کرد.
رژیم بر این مسئله نیز آگاه است که فشارهای سیاسی، تحریمهای اقتصادی، عصیان و نا رضایتی های داخلی همچون حلقه ای روز به روز بدور گردنش تنگتر میشود، و این سبب شده است که ترس و وحشت عجیبی بر تار و پود رژیم مستولی شود، که مبادا با عصیان توفنده مردم عاصی تومار ننگینش در هم پیچده شود.
بدین سبب از فرصت استفاده جسته قصد دارد مرگ قاسم سولیمانی را بهانه کرده با سوگواریهای تبلیغاتی و قهرمان سازی از یک پاسدار تروریست، با ایجاد جوّ ترحم و مظلوم نمائی، مردم را دوباره بپای صندوقهای رای بکشاند.
اما در این کار موفق نخواهد شد چون سالهاست مشتش در پیش مردم باز شده است.
رژیم در طول حکومت ننگینش جز فقر و فلاکت،چپاول مملکت، شکنجه و اعدام مخالفان، و سرکوب آزادیهای سیاسی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده است.
با توجه به تحولات منطقه، مخصوصا روند اوضاع سیاسی در ایران نشان میدهد، رژیم به پایان خود نزدیک میشود.
تپش ضربان قلب خود را بشدت احساس کرده دچار رعب و وحشت قبل از مرگ شده است. گاهی با تهدید، و گاهی با گریه واکنش های غیر طبیعی از خود نشان میدهد.
مثل فرد سرما زده ای که نیروی خود را بکلی از دست دهد، کرخت و بی اختیار بنطر میرسد.
گرچه بظاهر آمریکا را تهدید نظامی میکند از طرفی خواهان درهای باز و مذاکره است. اکنون سئوال اینست کدام حرف رژیم را باید باور کرد؟
خامنه ای از نطر روحی پیر و فرسوده شده است. حرفهایش نه جذابیتی برای مردم دارد، نه تهدیدهایش کار ساز است.
نتیجه:احتمالا حصر خانگی خامنه ای به بهانه بیماری، کودتای نظامی سپاه بعید به نظر نمیرسد. و این خود آغاز جنگ داخلیست.