Skip to main content

آقای سیامک نادری، تا آنجائیکه

آقای سیامک نادری، تا آنجائیکه
سازاخ

آقای سیامک نادری، تا آنجائیکه یادم می آید در ترکیه دو نفر برای ایرانیهای مهاجر کیس سیاسی می نوشتند، یکی صد دولار بود که کیس های نرمال می نوشت و یکی هم دویست دلار بود که کیس های خطرناک می نوشت که صد در صد تضمینی بود این کیسها در کل در مورد تجاوز و زدن تیر حلاص در زندان بود و البته کسی می توانست نظر مصاحبه گران سازمان ملل را جلب کند ، که هرپیشه خوبی بود، از کیس راه گرفته و علت فرار ، و از اینکه اگر به ایران برگردم تیر بارانم می کنند، در واقع کسی می توانست جواب بگیرد که می توانست به دفعات در مصاحبه قلب مصاحبه گر را آب کند، اینها بعد از گرفتن جواب مثبت برای پناهندگی ماهها و بعضا سالها منتظر اعزام به یکی از کشور های متمدن بودند، البته ۹۹/۹۹ در صدم اینها بعد از رفتن از ترکیه به کشورهای اروپا و یا آمریکا، اولین کاری که می کردند، در بهترین و زیباترین نقطه محل اقامت خود عکسی با

موهای دم اسبی و ریش پروفسوری می انداختند و به دختر خاله و پسر خاله و کل فامیل می فرستادند البته عکسهائی از تعطیلات در ایتالیا و پاریس تا جائی که می توانستند عقده آنها را بالا بیاورند،
نوشته شما هم بیشتر بوی صحرای کربلا را می دهد، مگه انسان باید حتما مثل امام حسبن شهید شوند و یا مثل گلسرخی با آموزش مارکسیسم از راه علی و حسین راه شهادت را انتخاب کنند، آیا شما، یک ساعت با دستبند قپونی از سقف آویزانت کردند؟ حالا کابل از زیر پا پیشکشتان، اظهار نظر در مورد شکنجه شدگان واقعی بدون دیدن صحنه های واقعی شکنجه مثل این می ماند که زغال بزرگ سرخ شده اندازه یک طالبی را کف دست کسی بگذاری و از او بخواهی که محکم نگهشدار نذار بیافتد، شما نمی توانید اما حسبن وار فتوا صادر کنید.، ولی در سال ۱۳۶۰ در اوین و کمیته مشترک پوست آدمها را می کندند یک مثال ساده بازوی دست آدمی را می گذاشتند وسط دو تکیه گاه و پا پای پوتین اینقدر فشار می دادند تا استخوان بازو شترخ شترخ شترخ می شکست،
مغزم از بیان آن صحنه ها عاجز است،
تف، تف آخه شما با نوشتن این مسائل باعث تداعی آن خاطرات در ذهنم شدید.
برید پی کارتان دنبال مشغولیت دیگری بگردید، لطفا به زخم شکنجه شدگان نمک نپاشید.